سه پژوهشگر ایرانی ساکن آمریکای شمالی در مقاله اخیر خود، پرده از شرایط نگران کننده منابع آب زیرزمینی ایران برداشتهاند.
سمانه اشرف و علی ناظمی از دانشگاه کنکوردیای مونترآل کانادا و امیر آقاکوچک از دانشگاه کالیفرنیا در ارواین در مقالهای که دیروز در نشریه «گزارشهای علمی» از نشریات گروه Nature منتشر شد، وضعیت سفرههای آب زیرزمینی ایران در یک مقطع ۱۴ ساله از ۱۳۸۱ تا ۱۳۹۴ را بررسی کردهاند. نتیجه این بررسی برای کسانی که دلنگرانانه مسائل آب و خاک و غذا و امنیت ایران را زیر نظر دارند، امیدوار کننده نخواهد بود.
به گفته نویسندگان خشکسالی ناشی از فعالیت انسانی عامل اصلی تخلیه سفرههای آب زیرزمینی است. بر اساس برآورد این سه نفر، میزان کاهش آب آبخوانها در مقطعی ۱۴ ساله حدود ۷۴ میلیارد متر مکعب بوده است. همچنین، اضافه برداشت در ۷۷٪ مساحت ایران به نشست بیشتر زمین و شوری خاک انجامیده. پژوهش و بررسی آمار و ارقام نشان میدهد که در این مقطع زمانی، متوسط اضافه برداشت از آبخوانهای کشور در حدود ۵/۲۵ میلیارد متر مکعب در سال بوده است.
کاهش منابع آب زیرزمینی در برخی از نقاط ایران بین ۲۰٪ تا ۲۶۰۰٪ گزارش شده و بیشترین میزان حجمی کسری مربوط به حوضه «دریاچه نمک» است که ۲۶٪ جمعیت ایران، شامل شهرهایی نظیر تهران در آن قرار گرفته است. میزان کاهش منابع آب زیرزمینی در حوضه دریاچه بختگان به ۲۶۰۰٪ میرسد. بر اساس این گزارش، کمترین میزان کسری مربوط به حوضه آبریز هراز-قرهسو است.
وضعیت تخلیه سفرههای آب زیرزمینی را در حوضههای آبریز ایران را میتوان در تصویر بالا دید. نویسندگان معتقدند ادامه مدیریت ناپایدار آبهای زیرزمینی میتواند به اثرات برگشتناپذیری روی محیط زیست و اراضی ایران منتهی شود و امنیت آب، غذا و امنیت اقتصادی-اجتماعی کشور را تهدید کند. لازم به ذکر است که با وجود هشدارهای کارشناسان از دهه ۶۰ تا کنون، سیاست دولت بر مدیریت آب سطحی استوار بوده و به منابع آب زیرزمینی بهاندازه کافی توجه نکرده است. تغذیه مصنوعی آبخوانها از طریق مدیریت سیلابها میتوانست هم ذخایر زیرزمینی را افزایش دهد و بخش عمدهای از آبخوانهای تخلیه شده را باز یابد.
گرچه برخی بر این نظر هستند که بارندگی در سالهای پرباران میتواند کسری سفرههای آب زیرزمینی را جبران کند، اما در سالهای نسبتاً پرباران نظیر سال آبی ۲۰۱۹-۲۰۲۰، برداشت آب از آبخوانها زیاد بوده و «منابع آب زیرزمینی ایران بسیار سریعتر از زمان جبران[تغذیه] خالی شده است.». نویسندگان استدلال کردهاند که تولید غذا بدون بهبود راندمان آبیاری دلیل اصلی افزایش بیش از حد اضافه برداشت از سفرههای آب زیرزمینی ایران است. اضافه برداشت آب زیرزمینی باعث میشود که آبخوانها حتی در سالهای مرطوب قادر به بازیابی کامل نباشند. حدود ۷۶٪ مساحت کشور با اضافه برداشت مواجه است.
عدم جبران کمبود آب آبخوانها، عواقب عمدهای دارد که میتواند امنیت اجتماعی-اقتصادی و زیست محیطی کل ایران را تهدید کند.
مبحث عدالت محیط زیستی در زمان حاضر به یک موضوع کاملا تخصصی در زیر گروه دانش محیط زیست و فلسفه وجودی آن تبدیل شدهاست که در پیوند نزدیک و همراه با مباحث اقتصاد و توسعه پایدار سه اصل زیربنایی توسعه جوامع بشری هستند. اخیراً موضوع بحث یکی از سلسله جلسات گفتگوهای محیط زیستی، کند و کاو در خصوص اخلاق و اتیکتهای محیط زیستی بود و این اتفاق نظر وجود داشت که عدالت محیط زیستی یکی از کلید واژههای بررسی و مطالعه اخلاق در محیط زیست است. لذا جهت تبیین ارزشها و اصول مرتبط با اخلاق محیط زیست ابتدا باید عدالت محیط زیستی را شناخت.
یاداشت احسان دانشور، مدرس دانشگاه و کارشناس آب و کانیهای رسی در ویژهنامه حقوق ما
در متون مرتبط با عدالت محیط زیستی مکرراً به این نکته اشاره شده که هرگونه توسعه، عملیات و اجرای پروژهها، ایجاد و وضع قوانین و نهایتاً بررسی امور حقوقی و کیفری همگی میبایست در برگیرنده مشارکت و منافع همه اقشار جامعه هدف، فارغ از رنگ، نژاد، دین، ثروت باشد. اما تحقیقات نشان داده است که جوامع و افراد کم درآمد بهطور نامتناسبی در معرض خطرات محیط زیستی از جمله آلایندههای شیمیایی و آلودگی هوا و آب و خاک هستند که ناشی از زندگی یا کار در نزدیکی منابع آلوده کننده است. جوامع کم درآمد و حاشیهنشینها در سراسر جهان بهطور نامتناسبی در معرض خطرات اکولوژیکی ناشی از آلودگی حاصل از معادن، کشاورزی و تغییرات آب و هوایی جهانی قرار دارند. سوال اینجا است که ساکنان و شاغلانی که در معرض آلودگیها و خطرات ناشی از آن قرار دارند آیا مزیت نسبی برخورداری از مزایای این فعالیتها را نیز دارند؟ بهطور مثال، آیا مردم شهر اهواز و استان خوزستان که در معرض آلودگیهای سمی حاصل از فعالیتهای صنعت نفت و گاز و فولاد و نیشکر قرار دارند از مزیت اقتصادی و اجتماعی بیشتری و یا حتی برابر به نسبت مردم تهران یا تبریز برخوردارند؟ متاسفانه جواب منفی است. نه تنها مردم استان خوزستان از مزیت بیشتر یا حتی برابر برخوردار نیستند بلکه بهطور سیستماتیک دچار تبعیض و عدم حمایت هم هستند. آمار رسمی مربوط به بیکاری، فقر، امکانات ناقص و کمبود پزشک و خدمات بیمارستانی و بهداشتی، امنیت غذایی، آب سالم، شبکه جمع آوری فاضلاب، حمل و نقل شهری، و دهها مورد دیگر همگی شاهدی بر این مدعا خواهند بود.
آب بهعنوان یک سرمایه ارزشمند استراتژیک در مقیاس محلی، استانی، کشوری و بینالمللی در اکثر کشورهای در حال توسعه در معرض آلودگی شدید و تهدید کمیتی و کیفیتی قرار دارد و یک معضل رو به رشد و بهعنوان تهدید بالقوه گسترش شکافهای سیاسی- اجتماعی محسوب میشود. در این راستا، با توجه به رشد روزافزون جمعیتهای شهری و حاشیهنشین شهرهای بزرگ در ایران و اتمام بخش قابل توجهی از منابع غیر قابل احیا، بیش از پیش مساله مدیریت جامع و یکپارچه منابع آبی و بهرهبرداری از آن بعنوان یک منبع توسعه پایدار مطرح شده است. آب یکی از سه عامل اصلی تشکیل و بقای محیط زیست است و بیش از هر زمان دیگر مورد توجه قرار گرفته. اهمیت این مساله بهخاطر نیاز روزافزون و پایین آمدن کیفیت آب در نتیجه سهلانگاری و سودجویی افراد و سازمانها روز به روز افزایش یافته، بهنحوی که میتواند در آینده نزدیک باعث مسائل حاد سیاسی و اجتماعی شود.
آب مصرفی تهران عمدتاً توسط سه سد لار، لتیان و کرج و بخشی از آن از منابع زیرزمینی آبخوان تهران تامین میشود. افزایش قابل توجه نیاز آبی شهر تهران در سالهای اخیر بهدلیل ظرفیت محدود تاسیسات انتقال آب از سدها باعث ایجاد مشکلات کمی و کیفی شده است. دفع فاضلاب از طریق چاههای جذبی علاوه بر تغذیه آبخوان، تعادل طبیعی آبخوان را بر هم زده و آلودگی شیمیایی و میکروبی آن را بهدنبال داشته است و این وضعیت، محدودیتهایی را در بسیاری از مناطق برای برداشت آب ایجاد کرده است. مشکلات محیط زیستی متعددی که در نتیجه توسعه بیرویه شهر تهران ایجاد شده بیشترین تاثیر منفی را در مناطق جنوبی و حاشیه نشین جنوبی شهر به جا گذاشته است. زهدار شدن بخش قابل توجهی از اراضی کشاورزی، استفاده زارعین از آب آلوده نهرهای جنوب شهر برای آبیاری محصولات کشاورزی، آلودگی شدید نیتریت و نیتراتی آب شرب مصرفی در منازل مسکونی این مناطق، نشت فاضلاب به آب شرب از طریق لولههای پوسیده آبرسانی شهری از جمله این تاثیرات منفی است که شهروندان مرفه مناطق شمالی شهر در مقایسه با شهروندان مناطق مرکزی و جنوبی تهران بهطور نسبی با آن روبرو نیستند. آب حاصل از چاهها و قنوات در شهرکهای جنوبی تهران(مناطقی با درصد بیکاری و فقر بالا و امنیت بهداشتی، اجتماعی و آموزشی پایین) آلوده به آلایندههای معدنی(فلزات سنگین، عناصر سمی)، آلایندههای آلی و فراوردههای نفتی حاصل از نشت نفت از مخازن پالایشگاه تهران است که باعث بروز مشکلات بهداشتی و مخاطرات سلامتی برای ساکنین این مناطق شده، در حالیکه وجود این آلایندهها در آبهای مصرفی ساکنین شمال شهر تهران نزدیک به صفر است.
شهرداری تهران در سالهای اخیر با صرف هزینههای هنگفتی نسبت به مدیریت، کنترل و جمعآوری آبهای سطحی و نهرهای فصلی تهران اهتمام زیادی داشته است بهطوری که برای انتقال جریانهای سطحی شمال شرق دشت تهران که شامل رودخانههای دربند، شاهآباد، ولنجک و آب قنوات موجود در ناحیه است، آنها را توسط کانالهایی به شهرک سلیمانیه منتقل نموده و سپس به مسیل سرخهحصار وارد و هدایت میکند. با توجه به اینکه فاضلابهای شهری قبل از اتمام سیستم جمع آوری فاضلاب به این کانالها هدایت میشد، کیفیت آب در قسمتهای جنوبی شهر بهشدت و بهشکل خطرناکی آلوده بود و شدت آن بحدی بود که برای کشاورزی نیز غیر قابل مجاز تشخیص داده شده بود و در تابستان بهدلیل گرمای هوا شاهد افزایش بیماری و مشکلات بهداشتی در این مناطق عمدتا فقیر نشین بودیم، اگرچه امروزه میزان آلودگی بهدلیل ایجاد سیستم جمع آوری فاضلاب در مناطق بالادست (کاهش فاضلاب ورودی) کمتر شده اما همچنان بر خلاف مناطق شمالی شهر، این کانال در جنوب شهر بهصورت روباز و عامل پخش کننده آلودگی است. این موارد عیناً در کانالهای مناطق مرکزی و غربی تهران نیز دیده میشود بهنحوی که آبهای سطحی که به جنوب دشت تهران سرازیر میشوند همگی دارای اختلاف فاحش در کیفیت شیمیایی(نظیر هدایت الکتریکی و شوری، مواد محلول در آب، سختی آب) و میکروبیولوژیکی (باکتریها و عوامل بیماریزا) در مقایسه با مناطق شمالی شهر هستند. اگر به زمینشناسی دشت تهران نگاه کنیم متوجه میشویم که سرچشمه آبهای جاری دشت تهران، ارتفاعات شمالی شهر است که بهلحاظ جنس سنگها، سازندهای شور در آن دیده نمیشود. اما در قسمت جنوبی دشت رسوبات ریز آبرفتی وجود دارند که باعث افزایش مدت زمان مجاورت آب و خاک شده و مواد محلول در آب بالا میرود. عامل دیگر افزایش املاح و مواد معدنی در اثر نفوذ فاضلابهای شهری است که در حال حاضر بخش وسیعی از نواحی مرکزی و جنوبی شهر را آلوده کرده است.
مطلب فوق مشخص میکند که تبعیض محیط زیستی بین مناطق برخوردار و کمبرخوردار و حاشیهنشین در منطقه تهران بهشدت مشاهده میشود و این شکاف در زمینه آلودگی محیط زیست و برخورداری نامتناسب از آب سالم جهت مصارف شرب، کشاورزی و صنعتی بروز میکند. با توجه به اینکه هزینه تصفیه فیزیکی، شیمیایی و بیولوژیکی آب جهت رسیدن به استاندارد لازم برای مصرف ایمن به مراتب بسیار بالاتر از آب مصرفی در مناطق شمالی است، لذا در این مناطق بهدلیل نداشتن جایگاه در قدرت چانه زنی سیاسی و اقتصادی تامین هزینههای فوق با مشکل مواجه میشود و منابع مصرفی آب از کیفیت مناسب برخوردار نیستند.
همچنین ذکر شد که شهرداری و ادارات و شرکتهای دولتی با صرف هزینههای هنگفت در جهت بهبود کیفیت آب، جمع آوری فاضلاب، جمع آوری آبهای سطحی و کنترل سیلاب در پایتخت اقدامات زیادی انجام دادهاند، اما در عین حال شهرهای دیگر کشور بهندرت از چنین توجهی برخوردار بوده و نبود مدیریت منسجم و بودجه کافی و برنامهریزی موثر باعث شده که تبعیض بین شهرهای بزرگ و پرجمعیت کشور با شهر تهران آشکار است. بهطور مثال اهواز، بهعنوان مرکز استان خوزستان یکی از آلودهترین شعرهای کشور از نظر آب و هوا است و در عین حال با توجه به موقعیت شهر اهواز و نقش این استان در ایجاد ثروت ملی (صنایع نفت و گاز، پتروشیمی، فولاد، کشاورزی، شیلات و توریسم) بهطور فزاینده در معرض آلایندهها قرار دارد. ورود آلایندههای حاصل از فعالیتهای صنعتی به هوای مورد استنشاق ساکنین، هجوم ریزگردهایی با منشا داخلی و خارجی و بارانهای اسیدی همگی علاوه بر ایجاد بیماریهای تنفسی و پوستی، امکان تشدید بیماریهای زمینهای را هم فراهم میکند. آلودگی منابع آب موجود (مصرف خانگی، آب سطحی، تداخل فاضلاب با آب سطحی در هنگام سیلاب و بارشهای شدید) و انتقال آب از سر شاخههای کارون عمدهترین و مشکلسازترین معضل حال حاضر ساکنین است. از آنجایی که طرحهای اجرایی آمایش سرزمین و پیشگیری از آلودگی محیط زیست وجود ندارد یا اجرایی نشده است و از طرف دیگر افزایش فعالیتهای صنعتی و تجاری بدون در نظر گرفتن اهداف توسعه پایدار صورت میگیرند متاسفانه میزان تخریب محیط زیستی روندی افزایشی دارد و یکی از تبعات آن مهاجرت ساکنین برخوردار به شهرهای دیگر است. ارزش افزوده و تولید ثروت حاصل از فعالیتهای صنعتی موجود در این مناطق که باعث ورود آلایندهها به خاک، هوا و آب ساکنین این مناطق میشود بهطور نامتناسب جهت توسعه به مصرف خواهد رسید و سهم بودجهای خوزستان ازین منابع در مقایسه با زیان وارد شده به محیط زیست و سلامتی مردم آن بسیار ناچیز است.
جا دارد که به این نکته مهم اشاره شود که محققان در راستای برقراری عدالت محیط زیستی به دو نوع عدالت توزیعی و عدالت مشارکتی میپردازند. عدالت توزیعی تصریح میکند که با برقراری یک سازوکار اجرایی برای بهرهمند ساختن ساکنین از مزایای فعالیتهایی که انجام آن باعث آسیب و تخریب محیط زیست انسانی و غیر انسانی شده است میتوان از رنج قضیه کاست. بنابراین تصمیمگیران مدلهای توسعه اقتصادی-سیاسی-اجتماعی قبل از هر گونه تایید و اجرایی شدن پروژههایی که آسیب و تخریب محیط زیست را بهدنبال دارد باید پروژههایی را بهطور موازی در جهت کاهش آسیبها نیز اجرایی کنند. انکار این امر به معنی پذیرش نژادپرستی، طبقهگرایی و نفی ارزشهای اخلاقی برابر مردم است.
عدالت مشارکتی به معنای مشارکت در تصمیم سازی است توسط کلیه افرادی که تحت تاثیر مستقیم آسیبهای حاصل از تصمیم اجرای پروژه قرار خواهند گرفت. در کشورهای در حال توسعه مردم مناطق متاثر از آسیبهای محیط زیست در تصمیم سازی جهت تایید پروژههای اقتصادی نقشی ندارند که این نقض عدالت مشارکتی است. محققان عدالت محیط زیستی مشارکت کامل و معنادار بهوسیله افرادی که ممکن است سلامت و رفاه آنها در تصمیم گیریهای محیط زیستی تاثیر بپذیرد را توصیه کردهاند. علاوه بر این خطرات و آسیبهای محیط زیستی از نظر جغرافیا یا زمان محدود نیستند. شرایط اکولوژیکی افرادی که هنوز متولد نشدهاند تحت تاثیر شیوههای زندگی و سیاستهای فعلی ما قرار دارد، بنابراین جنبه دیگری از عدالت محیط زیستی در نظر گرفتن منافع شهروندان ایرانی است که در آینده ساکن این سرزمین خواهند شد. اینجا است که ایده توسعه پایدار و اندازهگیری دقیق پارامترهای آن فصل مشترک برقراری عدالت اجتماعی شهروندان حال و آینده این سرزمین خواهد بود.
آیا ستاد احیای دریاچه ارومیه تصمیم گرفته با دادن اطلاعات غیرواقعی کارنامه مناسبتری ارائه کند؟
بهنظر میرسد ستاد احیای دریاچه ارومیه پیش از آغاز بارندگی، حجم دریاچه را بیشتر از آنچه هست گزارش کرده.
از چند روز پیش، برخی از ناظران حوزه آب و محیط زیست با شک و تردید به آمار و ارقام ستاد احیای دریاچه ارومیه از وضعیت دریاچه مینگریستند. در روز ۲۸ فرودین تراز آب دریاچه ۱۲۷۱/۴۳ بود و حجم آب هم، ۳/۸۱ میلیارد متر مکعب گزارش شد.
اما معجزه عددسازی زمانی شکل گرفت که در ۴ اردیبهشت بدون آنکه بارانی ببارد و دریچه سدی گشوده شود، همزمان با کاهش دو سانتیمتری تراز دریاچه، حجم آب در گزارش کانال تلگرامی ستاد احیا به ناگهان به ۵/۲۵ میلیارد متر مکعب افزایش یافت.
یکی از منابع آبنیوز خبر داد که قرار است ستاد احیا گزارش خود را در هفتم اردیبهشت تصحیح کند، اما چنین اتفاقی نیافتاد. به علاوه، حجم آب گزارش شده از سال گذشته نیز زیادتر از چیزی بود میشد انتظار داشت، چرا که در گزارش ۲۸ فروردین، حجم آب سال پیش دریاچه با تراز ۱۲۷۱/۷۳، ۴/۷۱ میلیارد متر مکعب ذکر شده بود و در گزارش ۴ اردیبهشت، با افزایش “۷” سانتیمتر، حجم آب گزارش شده از سال ۹۹ به ۶/۵۶ میلیارد متر مکعب افزایش یافته بود.
کسانی که با حساب و کتاب و حجم و بارندگی و میزان تبخیر و شرایط حوضه دریاچه ارومیه آشنایی دارند، میدانند که تغییرات ناگهانی در اعداد و ارقام نمیتواند به این راحتیها بدون بارش حجم بسیار زیاد باران و انتقال آبی بسیار زیاد و باز شدن دریچه سدها و عوامل دیگر اتفاق بیافتد. حجم دریاچه در سالی که میزان بارندگی منطقه به طور نسبی با کاهشی ۲۷ درصدی همراه بوده، عملاً نمیتواند بیشتر شود و قاعدتاً با افزایش نسبی گرما و کاهش رطوبت و بیشتر شدن تبخیر، کاهش مییابد.
بر اساس پیشبینیهای هواشناسی قرار است در روزهای آینده در حوضه آبریز دریاچه ارومیه باران ببارد. باید دید گزارشگران ستاد احیا حجم آب دریاچه را بعد از بالاتر رفتن احتمالاً چند سانتیمتری تراز سطح دریاچه، چگونه منعکس خواهند کرد؟
یادداشت نیک آهنگ کوثر، روزنامهنگار حوزه آب در نشریه حقوق ما
در گذر سالیانی که مسائل آب ایران را بررسی کردهام، به این نکته دردناک رسیدهام که بخش قابل توجهی از مردمانی که قربانی مدیریت بد آبی و محیط زیستی بودهاند، عاملان اصلی نابسامانی زندگی خود و نسلهای بعدیشان را نمیشناختهاند. کشاورزانی که با اجرای خواستههای دولت، زمین و آب و خاکشان از دست رفته و چارهای جز مهاجرت به حاشیه شهرها نداشتهاند، نمیدانند شکایتشان را از روزگار تلخ فعلی بهکجا ببرند. مرزنشینانی که از سر نداری سوختبری میکنند، سالها است در انتظار رسیدن یک خط لوله آب سالم به روستاهایشان هستند اما تبعیض حاکم بر کشور، حق آبی مردمان غیر شیعه بخش جنوبی استان سیستان و بلوچستان را نادیده گرفته است. دیدهایم که حکومت چه بر سر سوختبران آورده و خانوادههای آنان چگونه دلنگران ورود به دوره سخت بیسرپرستی بودهاند، و خواهند بود.
وقتی ارز-آورترین منبع طبیعی کشور یعنی نفت را از زیر زمین منطقه غیزانیه بیرون میکشند اما آبی به ساکنان عرب ایرانی این منطقه نمیرسانند، داد هموطنانمان در این خطه به اوج میرسد اما به سرعت سرکوب میشود. تخریب محیط زیست منطقهای نزدیک اهواز و کشیدن لولههای بسیار و محدود کردن زندگی مردمان و سلب حق آبی آنان چه معنایی جز تبعیض دارد؟ بیشتر شدن نشت نفتی در این منطقه بدون توجه به اینکه نفوذ مواد سمی موجود در سوخت فسیلی میتواند آبهای زیرزمینی را آلوده کند و زندگی نسلهای بعدی را به خطر اندازد، از نشانههای بیعدالتی محیط زیستی است.
کشاورزی نابسامانی که با مدیریت بد آب باعث از میان رفتن آبخوانها و تالابها شده، نه تنها حیات وحش را بهخطر انداخته که باعث مهاجرت و بیسرانجامی میلیونها نفر شده است. استفاده از کودهای شیمیایی، آبخوانها را آلوده به سمومی کرده که به این راحتی از چرخه طبیعت خارج نمیشود. برخی کارشناسان مسمومیت اهالی روستای «شیخ صله» ثلاثباباجانی استان کرمانشاه را ناشی از مخلوط شدن سموم و کود شیمیایی با آب چاه و ورود این ترکیبات به سفره آبهای زیرزمینی منطقه عنوان کردهاند. ورود پسابهای صنعتی و کودهای شیمیایی و سموم دفع آفات به دریاچه ارومیه بعد از خشک شدن بخشهایی از آن خطرساز شد، چه، رسوبات نمکی دانهریز بازمانده در حاشیه دریاچه به مواد سمی آلوده بود و با هر تندبادی، نمکهای آلوده به هوا برمیخاست و هم زمینهای اطراف را آلوده میکرد و هم مسافتی طولانی را طی میکرد و وارد سیستم تنفسی بسیاری از مردم میشد.
برداشت بیش از حد از چاههای آب کبودرآهنگ برای خنک کردن نیروگاه حرارتی شهید مفتح، به نشست زمین و بروز دهها فروچاله انجامید تا دشتی پرآب، در سراشیبی مرگ قرار گیرد. از سوی دیگر، ۶۳ پارچه آبادی در محدوده سد کارون-۳ زیر آب رفت تا سیاست آبی دولتهای سازندگی و اصلاحات بهنتیجه برسد و نانی نصیب شرکتها مشاور و پیمانکار و کارفرمایان در شرکت آب و نیرو شود. از سویی دشتی پرآب را میخشکانند و از طرفی درهای سرسبز را غرق میکنند.
مدیران آب در ایران مدعی هستند که طرحها را بعد از گرفتن موافقت سازمان حفاظت محیط زیست بهانجام میرسانند. بهعبارتی، بر اساس ادعای مسوولان جمهوری اسلامی که خود را پایبند به اصل ۵۰ قانون اساسی میخوانند، هیچ طرح ضد محیط زیستی نباید اجرا شود. اما مگر اصل ۵۰ چه میگوید؟ برپایه این اصل، نگاه جمهوری اسلامی به توسعه پایدار است و حکومت خود را به حفظ حقوق نسلهای بعدی مقید میداند: «در جمهوری اسلامی، حفاظت محيط زيست كه نسل امروز و نسلهای بعد بايد در آن حيات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، وظيفه عمومي تلقی میگردد. از اين رو فعاليتهای اقتصادی و غير آن كه با آلودگی محيط زيست يا تخريب غير قابل جبران آن ملازمه پيدا كند، ممنوع است.»
اما واقعیت ماجرا چیست؟ کدام پروژه بزرگ آبی و نفتی و گازی از زمان تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ضد محیط زیست نبوده است؟ کدام پروژه ارزیابی محیط زیستی شفافی داشته؟ کدام ارزیابی را برای نقد و بررسی به کارشناسان مستقل دادهاند و از همه مهمتر، کدام ارزیابی محیط زیستی پروژههای بزرگ با دید عدالت محیط زیستی بررسی شده است؟
وقتی ماه پیش از یکی مقامهای ارشد جمهوری اسلامی درباره عدالت محیط زیستی میپرسیدم، برایم پیام فرستاد که مبنای نگاه نظام برای دستیابی به عدالت محیط زیستی، همان اصل ۵۰ قانون اساسی است. درست است، حکومت در ظاهر با اتکا به قانونی مترقی باید از منابع طبیعی کشور دفاع و محافظت کند، اما در عمل چه نتیجهای عایدمان شده است؟ چه نتیجهای عاید محیط زیست شده است؟
در طی ۴۲ سال اخیر، جنگلهای بسیاری از بین رفته است. حیات مردمان بسیاری به این جنگلها وابسته بود و اینک سرمایه طبیعیشان از دست رفته است. از بین رفتن جنگلهای زاگرس با فرسایش خاکی ارزشمند همراه بوده، خاکی که برای ایجاد یک سانتیمترش صدها سال زمان لازم است. کشاورزی در مناطق پرشیب و همچنین رها کردن اراضی زراعی بعد از بیآبی، در عمل خاکی در بسیاری از مناطق بر جای نگذاشته است. از میان رفتن خاک، بخت و حق زیستن در جای جای کشور را از بخش بزرگی از مردم ستانده است.
برداشت بیش از حد از سفرههای آب زیرزمینی در روزگار کمآبی، به تخلیه آبخوانها منجر شده و نشست زمین در بیش از دو سوم دشتهای کشور، حق زیستن را از نسلهای بعدی میستاند. تغییر کاربری مراتع و جنگلها با همراهی برخی مقامهای فاسد دستگاه قضایی، امنیت محیط زیستی را از گیاه و جانور و انسان سلب میکند و کسی جلودار این آسیبهای دائمی نیست. از میان رفت حیات وحش و تنوع زیستی، حیات نسلهای بعد انسان را هم تحت تاثیر قرار خواهد داد.
در مقابل جنایت محیط زیستی چه باید کرد؟
هستند کسانی که مسوولیت محافظت از محیط زیست را تنها بر عهده دولتها میدانند و هرگونه وظیفهای را از دوش مردم ساقط میکنند. شاید در ساختارهای دموکراتیک که مردم نقشی در روند تصمیمگیری دارند و دولتها به مردم پاسخگو هستند، نگرانی عمومی به حداقل میرسد، اما در کشوری مانند ایران که مردم قربانی تصمیمگیریهای مقطعی حاکمان بیتوجه به توسعه پایدار هستند، باید نگران بود. در طی یک دهه گذشته، تعداد حاشیهنشینان کشور دو برابر شده و بخشی از این گروه، کشاورزان و دامداران و دهقانانی هستند که ادامه حیات در مناطق روستایی آبا و اجدادی برایشان غیر ممکن شده است. کشاورزان که سالها با تشویق دولت گندم اضافه کاشتند تا حکومت به رسیدن به مرزهای خودکفایی افتخار کند، اینک توان تامین نان کافی برای فرزندان خود را ندارند. زارعان شرق اصفهان که در هنگامه کمآبی مقطعی زایندهرود از زیرزمین آب را بیرون میکشیدند تا گندم بیشتری بکارند، اینک با نشست زمین و ناپدید شدن رودخانه چارهای جز پشت کردن به قدرت نیافتهاند.
توسعه نامتوازن در فلات مرکزی ایران، کم از جنایت نیست. چرا باید در بیآبترین مناطق کشور تشکیلات ذوب فولاد را تاسیس کرد؟ چه کسانی عامل راهاندازی کارخانههای ذوب آهن در یزد هستند؟ چرا برای تامین نیاز این کارخانه باید آب خلیج فارس را با هزینهای بسیار بالا شیرین کرد و بعد از گذر از کوهها و دشتها به یزد رساند؟ چرا از اول کارخانه را کنار دریا نساختند؟ آیا مردمانی که به راهاندازی سامانه آب شیرین کن برای فلات مرکزی افتخار میکنند، میدانند که علاوه بر هزینههای گزاف اقتصادی، نمکزدایی از آب دریا به قیمت تولید حرارت و گاز کربنیک ناشی از سوخت نفت برای تولید برق است؟ میدانند که شورابه غلیظ وقتی به دریا بازمیگردد چه تاثیری روی محیط زیست دریای دارد؟ احتمالاً کسانی که نگران نحوه صید ترال بهوسیله کشتیهای چینی در خلیج فارس و دریای عمان نیستند، اهمیتی هم به نابودی مرجانهای سواحل جنوبی ایران نمیدهند… محیط زیست وکیل مدافع ندارد و سازمان حفاظت از محیط زیست بهجز شعار و اتکا به قوانین بیفایده کار دیگری جز زدن مهر و امضای پای پروژههای مخرب ندارد.
حیوانات و درختان آسیبدیده از رفتارهای انسانی، زبانی برای شکایت ندارند. میسوزند یا میسازند. در روزگاران قدیم معدنکاران برای اینکه ببینند هوای داخل معدن قابل تنفس است، با خود قناری میبردند و تا وقتی پرنده بینوا زنده بود، میدانستند که هوای کافی و سالم در اختیار دارند. مرگ قناری اما، هشداری بود برای خروج سریع از دل زمین. در دهههای اخیر، مرگ قناریها بایستی انسانها را بیدار میکرد، اما بیتوجهی و عدم احساس لزوم پاسخگو کردن ساختار قدرت ما را به نقطهای خطرناک رسانده است. اگر تا ۱۰-۱۲ سال دیگر بسیاری از روندهای خطا را تغییر ندهیم و بهداد محیط زیست نرسیم، حرف زدن از عدالت محیط زیستی کاری بدون نتیجه خواهد بود. امروزه فعالان محیط زیست با اعمال فشار روی دولتها و دستگاههای قانونگذاری، مقررات سختگیرانهای را بر ساختارهای قدرتمند اقتصادی تحمیل کردهاند، اما در کشور ما به حافظان حیات وحش هم رحم نمیکنند و برچسب جاسوسی میزنند. در نبود امکان پیگیری جنایتهای محیط زیستی در داخل کشور، باید ساز و کاری برای ثبت و مستند کردن خطاهایی که عدالت محیط زیستی را نقض میکند ایجاد کرد. با وجود محدودیت اطلاعات دقیق، راهی جز ایجاد شبکههایی برای ثبت و ضبط رفتارهای جنایتکارانه در حق محیط زیست وجود ندارد. فعالان فروتن محیط زیست به کمک کارشناسان حقوق و فعالان حقوق بشر نیازمندند و باید امکان آگاهیبخشی را برای این دو گروه در چارچوب یک برنامه مشترک هموار ساخت.
***
مجموعه آبانگان از سازمان حقوق بشر ایران بهخاطر توجه به مساله عدالت محیط زیستی و دفاع از حقوق محیط زیست مردم ایران سپاسگذار است. امیدواریم با گسترش همکاری میان حافظان محیط زیست و نهادهای مدافع حقوق بشر بتوان شرایطی پایدارتر برای هموطنان آسیب دیده از نقض اصل ۵۰ قانون اساسی به وسیله حکومت مدعی پایبندی به اصل ۵۰، فراهم کرد. پاسخگو کردن ناقضان، قدم نخست احقاق عدالت محیط زیستی است.
در حالیکه وزارت نیرو با فشار و لابیگری بهدنبال تصویب هرچه سریعتر قانون جامع آب است، سازمان حفاظت محیط زیست با مخالفت با بسیاری از مواد این قانون، پیشنهادهای خود برای اصلاح آنرا ارائه کرده است.
سازمان حفاظت محیط زیست با انتشار نسبت به پیشنویس قانون جامع آب واکنش نشان داد. این سازمان پیشنهادهای خود را در قالب کلیات، اصلاحات پیشنهادی و مواد پیشنهادی اعلام کرده است.
بهگزارش زیست آنلاین، پس از آغاز انتقاد گروههای مختلف نسبت به تلاش وزارت نیرو برای تثبیت حاکمیت بر منابع آبی، سازمان حفاظت محیط زیست از وزارت نیرو خواسته است که «آب شرب را در مقابل حق آبهها قرار ندهد چرا که زمینه جنگ بخش های مختلف را در جامعه فراهم کرده است.»
این سازمان نسبت به تضاد منافع وزارت نیرو و قدرت بیش از حد آن در مدیریت منابع آب هشدار داده است: «وزارت نيرو به عنوان دبير شوراي عالي آب ، و دبير ۶ كميسيون حوضههای آبريز و و نيز ايجاد كننده ۶ سازمان حوضه آبريز، سهمي بيش از ۱۳ برابر ساير نهادهاي ذيربط در بخش آب دارد.» سازمان حفاظت محیط زیست همچنین خواستار احیای جايگاه خود شده و تقاضا کرده که «وزارت نيرو مالك مطلق منابع آب تلقی نشده» و از همه ظرفيتهاي قانونی موجود در كشور استفاده شود.
سازمان حفاظت محیط زیست در چارچوب تقویت جایگاه خود در مقابل وزارت نیرو، خواستار موثر بودن نظرات و اسناد بالادستی سازمان در تعيين و تامين حقابه زيست محيطی شده است:
– اسناد بالادستی از جمله اولويت تخصيص حقابه زيست محيطی لازمالاجرا باشد و مقدار حقابهها نيز توسط سازمان (يا با همكاري فعال و تاييد سازمان) تعيين گردد. – آستانه حداقلی براي تامين نياز زيسمحيطی در شرايط خشكسالی تعيين و اجرايي گردد. – تخصيصهاي ويژه براي جلوگيری يا به حداقل رساندن خسارات زيستمحيطی (از جمله گرد و غبار ناشي از خشك شدن تالابها) در نظر گرفته شود.
از طرف دیگر، در حالی که وزارت نیرو سهم ذینفعان در تصمیمگیریها را به حداقل رسانده بود، سازمان حفاظت محیط زیست نسبت به این روند حساسیت نشان داده و خواستار «حضور جدی» ذینفعان و بهرهبرداران اصلی آب شده است. در بخش پیشنهادات هم از وزارت نیرو خواسته شده که «تعداد نمايندگان مردم در شوراي عالي آب افزايش يابد و حق راي متناسب و حتی بیشتری به آنان داده شود.» در پیشنویس فعلی، آراي مردمی در تركيب موجود، تنها ۲ رای در مقابل ۱۶ رای مقامات و مسوولان است.
سازمان حفاظت محیط زیست همچنین خواستار «بازنگری کلی در نحوه نگارش متن» شده است.
در بخش اصلاحات پیشنهادی سازمان حفاظت محیط زیست به عدم اشاره وزارت نیرو به معیارهای جهانی انتقال آب بین حوضهای و آسیب نرساندن به حوضه مبدا و حقآبه محیط زیستی اعتراض کرده است و پیشنهاد کرده که تغییرات در متن به شکل زیر انجام شود:
«در مناطقي كه كمبود آب براي مصارف شرب وجود دارد، میتوان با در نظر گرفتن معيارهای جهانی انتقال آب و رعايت حقابه زيستمحيطي در منابع آب حوضه مبدا، صرفا بخشي از آبهاي مازاد در منابع آب سطحي حوضه مبدأ را به شرط آنكه منجر به آسيب رسيدن به محيط زيست و منابع آب زيرزميني حوضه مبدا نشود، انتقال داد. تشخيص وجود آب مازاد بايد به تاييد سازمان حفاظت محیط زیست برسد.»
علاوه بر این، این سازمان به تغییر ساختار مدیریت از «استانی» به «حوضهای» در بحث انتقال آب تاکید کرده است: «تعريف آب قابل برنامهريزی برای استان، مفهومي ندارد و تقسيم بندیها باید بر اساس مقیاس حوضه آبریز انجام شود.»
در بخش مربوط به مدیریت حوضههای آبریز، سازمان محیط زیست نسبت به سهم محدود مردم اعتراض کرده است:
در ماده ۱۷ اصلاحات پیشنهادی نیز ضمن تاکید بر اهمیت آبخوانها، سازمان محیط زیست خواستار احیای آبخوانها و بازسازی آنها و همچنین مرمت قناتها و بسته شدن چاههای غیرمجاز شده است.
سازمان همچنین از وزارت نیرو خواسته است که «نظر سازمان حفاظت محيط زيست در خصوص تصويب و اجراي طرحهای انتقال آب بعنوان فصل الخطاب مدنظر قرار گيرد و حتي در صورت تفوق آراء در شوراي ملی و سايرين، براي سازمان حفاظت محيط زيست در اجراي پروژه حق وتو در نظر گرفته شود.»
سازمان محیط زیست خواستار حذف ماده ۲۰ پیشنویس قانون جامع آب شده است: «در وضعيتی كه بيش ۹۰% آبخوانهاي كشور داراي بيلان منفي هستند و برداشت بي رويه منابع در كشور حاكم شده است صدور پروانههاي جديد بهرهبرداري يك مغالطه زيان آور براي منابع آب و محيط زيست كشور است.» سازمان گفته است که در صورت بهبود وضعیت آبخوانهای کشور، آیندگان باید در این مورد تصمیمگیری کنند. به علاوه، محیط زیست نسبت به هر گونه تشويق، ترغيب و انگيزه برای برداشت آب از آبخوانها واکنش منفی نشان داده است.
در ماده ۳۲، سازمان محیط زیست نسبت به واگذاری بستر و حریم رودخانهها بهوسیله وزارت نیرو واکنشی منفی نشان داده است: «يكی از مشكلات عمده رودخانههای كشور كه در سالهاي اخير زيان مادی و معنوي زيادي به محيطزيست و مردم تحميل كرده است، واگذاري بستر و حريم كمي و كيفی رودخانهها از سوی وزارت نيرو جهت كسب درآمد بوده است. اجازه صدور مجوز به وزارت نيرو، راه را براي ادامه روال سابق و تدوام خسارت باز گذاشته و منجر به بیاثر شدن ممنوعيت مورد نظر ماده پيشنهادی…» میشود.
متن کامل نظرات سازمان حفاظت محیط زیست را میتوانید اینجا بخوانید.
در حالیکه وزارت نیرو تلاش میکند تا پایان دولت روحانی، قانون جامع آب را بهتصویب مجلس شورای اسلامی برساند، مخالفتها با بندهای پیشنویس این قانون بیشتر و بیشتر میشود.
این هفته دبیر اندیشکده تدبیر آب گفت که قانون جامع آب، باعث شفافیت را کاهش خواهش داد. انوش اسفندیاری دبیر اندیشکده تدبیر آب به آتیه آنلاین گفت: «نقاط قوت قانون این است که تمام مطالبی که به نوعی در وزارت نیرو مهم به نظر میرسد، در یک کشکولی جمعآوری شده است و جهت یادآوری همه مباحث، فهرست خوبی تهیه شده است.» اسفندیاری افزود: «وزارت نیرو به جای آنکه در سال آخر دولت از اقدامات خود یک جمعبندی ارائه کند، بحث اصلاح قانون آب را مطرح کرده است. اگر این طور باشد، چنین اقدامی خیلی به عدم شفافیت دامن میزند.»
از سوی دیگر، رئیس کمیته آب کمیسیون کشاورزی مجلس گفت: «با پیش نویس فعلی قانون آب امکان حکمرانی شایسته ممکن نیست.» حجتالاسلام امیرقلی جعفری با تکید بر این نکته که هیچ جلسه مشترکی بین مجلس و وزارت نیرو درباره پیش نویس قانون آب با وزارت نیرو درباره تدوین این پیشنویس برگزار نشده، تعیین نشدن تکلیف مالکیت آب را یکی از ایرادهای مهم خواند.
لیلا مرگن، روزنامهنگار حوزه محیط زیست نیز در شبکه اجتماعی خود نوشت: «قانون آبی در دست تدوین است که تنها هدفش مشروعیت بخشیدن به انتقال آب است و بس! قانون آب در دست تدوین وزارت نیرو در بندهای مختلف انتقال آب بین حوضهای را به نفع استانهای کویر مرکزی به رسمیت میشناسد! اقدامی که قطعا پایداری ایران را با خطر جدی مواجه خواهد کرد.» خانم مرگن معتقد است که این قانون به «تثبیت دیکتاتوری آب در ایران» میانجامد. این روزنامهنگار در ادامه میافزاید: «با تکمیل دریافت سند مالکیت رودخانهها، مسیلها، تالابها و غیره کوچکترین عملیات آبی یعنی آبخیزداری باید با اخذ مجوز از وزارت نیرو انجام شود و سازههای کوچک آبخیزداری به نفع سدهای بزرگ ضبط خواهند شد! به این ترتیب شرایط آبهای زیرزمینی ایران نسبت به گذشته بحرانیتر میشود!»
عباس محمدی، نویسنده و کنشگر محیط زیست نیز به ایجاد سند برای بستر رودخانهها پرداخت و گفت: «گرفتن سند، سند رسمی، سابقهای که اساساً دارد سند زدن، سابقه خوبی نیست، یعنی کسانی که دست بالا داشتهاند، چه اشخاص خصوصی و چه دستگاههای دولتی، از سند استفاده کردهاند برای افزایش قدرت خودشان و زیر پا گذاشتن حقوق عمومی.» محمدی در ادامه با تاکید بر اینکه رودخانه جزو اموال عمومی بوده و متعلق به همگان، قانون جدید به شکلی «رانتگونه» امکان بهرهبرداری تجاری برای دستگاههایی مانند شرکت آب فراهم میکند. آقای محمدی معتقد است که این پیشنویس نقض کننده قانون اساسی است، چرا که اموال عمومی را به بانک و مجموعههای تجاری میسپارد.
برخی از نهادهای غیردولتی نیز با انتقاد از روند پیشبرد پیشنویس قانون، به مسائلی پرداختهاند که در عمل نادیده گرفته شده است. کمپین مردمی حمایت از زاگرس مهربان در بیانیهای اعلام کرد که «این قانون قبل از آنکه معطوف به اصلاح و یا تغییر در “حکمرانی آب” باشد معطوف به “مدیریت” متمرکز و غیر پاسخگو و فرمانروایی آب وزارت نیرو است.» به گفته فعالان این کمپین «تعهدات ذی نفعان در قانون آب شفاف نیست». در همین حال کمپین مردمی حمایت از زاگرس مهربان به ضرورت جرم انگاری محرمانهسازی بیضابطه وزارت نیرو اشاره کرده است.
پیشنویس قانون جدید آب تا این لحظه نشانی از دموکراتیک شدن مدیریت آب ندارد. قدرت در کمیسیونهای حوضههای آبریز متن پیشنهادی، بهطور کامل در اختیار دولت است نه مردم.
یکی از تحولات عمده در نوشتن قانون جدید آب، توجه به مدیریت حوضهای به جای مدیریت استانی است. در سالهای بعد از تصویب خواست وزارت نیرو در سپردن قدرت بیشتر شرکتهای آب استانی در مدیریت منابع سطحی و زیرزمینی، وضعیت آبی کشور به قهقرا رفته است. پدید آمدن اختلافات عمده میان مدیران آب استانهای همجوار، بهویژه بعد از اعتراضات مردمی به طرحهای انتقال آب و آگاهی بیشتر از نحوه مدیریت آبی در کشورهای پیشرفته دنیا، باعث شد که نویسندگان پیشنویس بعد از برگزاری کارگاههای آموزشی بهوسیله نمایندگانی از اتحادیه اروپا در مورد نقش کمیسیونهای حوضههای رودخانهها، این بخش را در قانون جدید آب جدی بگیرند.
با این حال، مشاهده ترکیب کمیسیونها یادآور ترکیب و نحوه عملکرد شورای عالی آب است، منتهی در مقیاسی کوچکتر. یکی از مشکلات عمده موجود، ساختار تصمیمگیری در مدیریت آب کشور است. تصمیمگیری از بالا به پایین بدون در نظر گرفتن منافع واقعی مردم و محیط زیست، آسیبهای غیرقابل جبرانی به منابع آب در حوضهها وارد کرده است که آثار آن را شهروندان و روستائیان بهوضوح مشاهده میکنند، اما برخی از پروژهها میتوانند آثار منفی بلندمدتتری بر جای بگذارند که به ضرر پوشش گیاهی، حیات وحش و آبخوانها تمام خواهد شد.
یکی از کارشناسان آشنا با نحوه تنظیم پیشنویس قانون میگوید که «کمیسیون تعریف شده در ایرانتقریبا تماماً دولتی است و دو نفر تشکلهای محیط زیست و کشاورزی را یکی رییس سازمان محیط زیست و دیکری وزیر جهاد کشاورزی معرفی می کند.» به گفته این فرد مطلع، کمیسیونهای کشورهای اتحادیه اروپا «متشکل از یک سوم ذینفعان مثل کشاورزان یا صنایع آببر و یک سوم از ذیمدخلان مانند تشکلهای محیط زیستی، نمایندگان شهرها و شوراها و شهرداریها و یک سوم از سازمان یا شرکت حوضه هستند که دولتی است»، چیزی که در قانون جدید آب عملا رعایت نشده است.
به این ترتیب، قانون جدید آب با وجود اینکه تحول در مدیریت بخش آب را دنبال میکند، اما باز هم دموکراتیک نیست و با کپی-پیست ناقص از طرحها و قوانین کشورهای پیشرفته، بازتولید سیستم «تصمیمگیری از بالا» است.
قانون مذکور بدون توجه به خواست ذینفعان و ذیمدخلان، در عمل سهم کامل را به دولت داده است و دولت نیز در طی چند دهه گذشته، خواست پیمانکاران بزرگ و شرکتهای مشاور با نفوذی مثل مهاب قدس را با بخشش بودجه به پروژههای آنان عملی کرده است.
همچنین، آن دسته از نهادهای محیط زیستی نیز که وظیفهشان نظارت بر وضعیت منابع طبیعی و گزارش دادن به مردم و نهادهای بینالمللی است، عملاً سهمی در کمیسیونها نخواهند داشت.
بهگفته یک فعال محیطزیست، این کمیسیونها درست مانند شورای عالی آب، با مصونیت کامل به دنبال ایجاد شرایط مالی مستحکم برای شرکای وزارت نیرو خواهند بود و سازمان حفاظت محیط زیست و وزارت جهاد کشاورزی و در نهایت ذینفعان نیز تماشاگران این «آب-بازی» هستند.
شورای عالی آب، مجموعهای است تصمیمگیرنده که هیچ مسوولیتی در قبال تصمیمات و مصوباتش نمیپذیرد و بهجای کمک به بهبود وضعیت آبی کشور، در قربانی کردن منابع آب و ورشکستگی آبی کشور نقش بسیار موثری بازی کرده است.
با تشکیل شورای عالی آب در سال ۱۳۸۱، بسیاری امیدوار بودند وضعیت منابع آب کشور سر و سامان پیدا کند، اما نتیجه تداخل دستگاههای مختلف، نابسامانی مفرطی بوده که بخشی از مشکل مدیریتی آب کشور نتیجه آن بوده است. این تفسیر مرکز پژوهشهای ریاست جمهوری است نه مخالفان وزارت نیرو و کسانی که به مجموعههایی چون قرارگاه خاتمالانبیا و مهاب قدس و آب و نیرو خرده میگیرند. با آنکه این شورا در نهایت مجری اوامر رئیس جمهوری است و رئیس دولت باید مسوولیت تصمیمگیریهای شورا را بپذیرد، اما بالاترین مقام اجرایی هیچگاه به خاطر این شورا پاسخگو نبوده است.
بر اساس تحلیل مرکز پژوهشها، شورا که برپایه ماده ۱ قانون تشکیل جهاد کشاورزی مصوب سال ۱۳۸۱ مجلس با هدف «هماهنگیِ سیاستگذاری در زمینه تأمین، توزیع و مصرف آب کشور» تشکیل شد، در دوران احمدینژاد دچار و«یک دوره رخوت» شد. بعداً در دولت روحانی فعال شد اما فعالیتش در عمل بهجای ایجاد هماهنگی میان دستگاههای اجرایی در مورد مدیریت آب، به بحران مدیریتی بهخاطر تداخل مسوولیتها تبدیل شد. وزارتخانههای نیرو و جهاد کشاورزی و سازمان حفاظت محیط زیست که بر اساس قانون سال ۸۱ میبایستی تحت چارچوب شورا وضعیت آب را بهبود بخشند، در بسیاری از امور دچار تداخل شدند.
شورای عالی آب هنوز نتوانسته برنامهای مدون و پایدار برای مدیریت خشکسالی و سیلابهای کشور تنظیم کند و با وجود فرصتهای بسیار برای بهبود آبخوانها، سفرههای آب زیرزمینی به خاطر عدم مهار منطقی سیلابها و برداشت بیش از حد دچار کسری شدید شدهاند. سدسازی و انتقال آب جزو اهداف ویژه شورا بوده است.
از زمان آغاز بهکار شورا، قوانینی وضع شدند که نتیجهای جز پسرفت مدیریت منابع آب نداشتند. استانی شدن مدیریت آب به جای مدیریت حوضهای و منطقهای، استانهای مختلف را هم در مقابل یکدیگر قرار داد. در دولتهای یازدهم و دوازدهم نیز تصمیمهای شورا بدون توجه به موقعیت حوضهها احیای طرحهای انتقال آب از حوضه کارون به بخشهای از استانهای درون محدوده حوضه فلات ایران مرکزی یعنی یزد، کرمان، اصفهان و قسمتهایی از فارس را دنبال کرد.
وجود شورا در طول ۱۸ سال گذشته، با ورشکستگی آبی ایران مترادف بوده است.
آبنیوز در سلسله یادداشتهایی به بررسی عملکرد شورا خواهد پرداخت.
«مافیای آب» عنوانی رسمی نیست. این مجموعه پروژههای میلیارد دلاری را اجرا میکند که از نظر محیط زیستی و اجتماعی و زمینشناختی فاقد ارزیابی لازم بودهاند. طرحهای سدسازی و انتقال آب «مافیای آب» آسیبها بسیاری متوجه محیط زیست کرده، و بازیگر مهم آن یعنی سپاه پاسداران هیچگاه پاسخگوی عملکرد مجموعههای سدساز خود نبوده است.
نیک آهنگ کوثر روزنامهنگار حوزه آب در مقالهای برای موسسه خاورمیانه در واشینگتن به بررسی عملکرد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در دهههای اخیر در ارتباط با سدسازی و پروژههای بزرگ آبی پرداخته است.
در این یادداشت به انتشار خبرهایی درباره نامزدی احتمالی سردار سعید محمد، فرمانده قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا و مدیر پیشین سپاسد اشاره شده است. در هفتههای اخیر، سردار سعید محمد که تاثیر مهمی در تکمیل و آبگیری سد گتوند داشت، تلاش کرده که خود را چهرهای فراحزبی و موثر در امور اجرایی بهنمایش بگذارد.
بخشی از نوشته به سابقه سپاه انقلاب اسلامی که با هدف محافظت از انقلاب آیتالله خمینی و صدور انقلاب به دیگر سرزمینهای اسلامی تاسیس شد، میپردازد که در طول دهههای اخیر تبدیل به یک نهاد بزرگ اقتصادی شده است. این مجموعه از بعد از پایان جنگ و آغاز دوران سازندگی وارد حوزه سدسازی شد و به عنوان پیمانکار درگیر ساخت سدهایی چون کرخه و گتوند بود. سد گتوند نمونه عملکرد سپاه پاسداران در حوزه آب است که هم فاقد نظارت کافی بوده و هم آسیبهای زیست محیطی فراوانی به حوضه کارون وارد کرده است.
سردار سعید محمد فرمانده قرارگاه خاتمالانبیا و مدیر سابق سپاسد کسی است که تکمیل سد معیوب گتوند با همراهی و همکاری مهاب قدس از افتخارات او محسوب میشود. نام سردار محمد در روزهای اخیر به عنوان یکی از نامزدهای احتمالی انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۴۰۰ سر زبانها بوده است.
به نوشته کوثر، مافیای آب به عنوان نهادی غیر رسمی متشکل از افرادی از مجموعههایی چون سپاسد، مهاب قدس و آب و نیرو (شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران) و برخی از مدیران ارشد پروژههای بزرگ را تحمیل و از بودجه سالانه دولت بهره میبرند. این مجموعه قدرتمند که افرادی نزدیک به جناحهای مختلف و نیز کارشناسانی از شرکتهای مشاور تشکیل شده، هیچگونه نظارتی را تحمل نمیکند و منتقدان به انحا مختلف در طی دو دهه اخیر سانسور شدهاند.
امروزه بسیاری از پروژههای بزرگ آبی نظیر انتقال آب بینحوضهای از حوضه کارون به فلات ایران مرکزی با مشارکت شرکتها و نهادهایی مانند قرارگاه خاتمالانبیا، آب و نیرو، مهاب قدس و دیگر مجموعههای مرتبط با «مافیای آب» بخشی از بودجه کشور را میبلعند. پروژههایی که باید آسیب زیست محیطی سیاستهای خودکفایی جمهوری اسلامی را جبران کنند.