این یادداشت در روز ۲۵ خرداد ۱۴۰۰ در سایت بیبیسی فارسی منتشر شد. متن زیر همان گزارش به علاوه لینکهای مرتبط با موارد طرح شده است.
اگر کسی به ناگهان در خرداد ۱۴۰۰ از اغمایی چند ساله خارج شود و خبرهای بحرانی شدن وضعیت آب و تنش آبی بیش از ۲۰۰ شهر، رسیدن جنگ آب به برخی مناطق روستایی، ورشکسته خواندن وضعیت از سوی برخی مدیران آب، ممنوعه و ممنوعه بحرانی اعلام شدن بیشتر دشتهای ایران و محو بسیاری از رودخانهها و تالابها و نشست زمین در تهران و اصفهان را بشنود، شاید خیال کند که همه اینها بهناگهان رخ داده و هیچکدام ربطی به سالهای پیش نداشته باشد. آنکه از اغما خارج شده شاید برای اولین بار نامی از غیزانیه شنیده باشد، جایی که نفت دارد اما ساکنانش برای دستیابی به آب با نیروهای انتظامی درگیر شدند.
سوال اینجا است که با وجود این همه کارشناس و مدیر آگاه از تغییرات اقلیمی و راههای منطقی مدیریت منابع آب و هشدارهایی از دهه ۶۰، چگونه کشور به وضعیتی رسیده که عیسی کلانتری از محو شدن کل ایران بگوید.
با این همه شرایط امروز نمیتوانسته یکشبه نازل شود، چه ایران در منطقهای خشک قرار گرفته و از زمانه داریوش کبیر، حاکمان همیشه نگران خشکسالی بودهاند. اما این بار شرایط اندکی تغییر کرده است. کسانی روزگار فعلی را از دههها پیش به دولتهای پیشین هشدار داده بودند. در سال ۱۳۶۷، گزارش معروف ستار و استول از وضعیت آبی آینده خاورمیانه بهدست دولتمردان جمهوری اسلامی رسید و در هفته دوم آبان همانسال، در حضور عیسی کلانتری به نخست وزیر گفته شد که با توجه به تغییرات اقلیمی و احتمال تغییر میزان بارندگی و کاهش منابع آب تجدیدپذیر، سیاست مدیریت آب و کشاورزی باید تغییر کند، چرا که با گرم شدن سرزمین و تبخیر بیشتر، سدسازی بهترین گزینه برای جمعآوری آب نیست و باید به دنبال ذخیره کردن پایدار آب در سفرههای آب زیرزمینی بود. به دولت هشدار داده شد که باید میزان آب مصرفی در بخش کشاورزی را کم و آبخوانها را با دقت مدیریت کند، چرا که بیش از نیمی از آب کشور از سفرههای آب زیرزمینی تامین میشود.
امیدهایی بدون تدبیر
وقتی حسن روحانی بعد از محمود احمدینژاد سکان هدایت قوه مجریه را در تابستان ۱۳۹۲ بهدست گرفت، با این قول آمد که دریاچه ارومیه را به روزگار پرآب پیشین بازگرداند. آن روزها انتقادها از سیاستهای آبی احمدینژاد داغ بود، چرا که دولت آبادگران به هزاران چاه غیرمجاز، مجوز داده بود و روزگار دشتهای ممنوعه، بدتر میشد. چیتچیان وزیر جدید نیرو با نقد جدی سدسازی بیرویه تاکید کرد که مخازن سدهای موجود و در دست ساخت، بیش از میزان لازم برای مدیریت آبهای سطحی فضا دارند و در واقع کشور آبی برای پر کردن این سدها ندارد. سدسازی بیرویه البته اختراع احمدینژاد نبود و در دولت سازندگی باب شد.
معصومه ابتکار، رئیس سازمان حفاظت محیط زیست در دوران خاتمی بعد از یک دوری هشت ساله، مجدداً به پردیسان رفت و با جمع کردن برخی از فعالان مخالف سدسازی در اطراف خود و اظهار نگرانی بابت از بین رفتن ۸۵٪ منابع آب زیرزمینی به گروههای مخالف توسعه سازهای، امیدی مضاعف بخشید. آنها خیال میکردند تعقل به خیابان پاستور راه پیدا کرده است و دولت به دنبال معکوس کردن روند تخلیه آبخوانها است.
فرونشست دشتهای متعدد کارشناسان را نگرانتر کرد و هجوم ریزگردها در جنوب غرب کشور، باعث شد تا بحثهای مدیریت آب و تالاب جدیتر شود. کارشناسان برای مهار فرونشست و احیای آبخوانها پیش از رسیدن به نقطه غیرقابل بازگشت، تغذیه مصنوعی از طریق آبخوانداری و مدیریت سیلاب و همچنین کاهش مصرف آب در بخش کشاورزی را پیشنهاد کردند، اما طرحهای موجود در برنامه ششم توسعه برای نجات آبخوانها در گستره حداقلی لازم و تصویب شده اجرا نشد. دولت تلاشهای متوقف شده برای تدوین طرح جامع آب را هم نادیده گرفت. یکی از آخرین دستاندرکاران تدوین طرح جامع برایم نوشت که “آخرين طرح جامع آب نيز همانند پنج طرح جامع آب قبلی، مراحل انتهايی را به درستی طی نكرد و هيچگاه مورد تصويب قرار نگرفت و تبديل به يك طرح كتابخانهای شد.” دولت روحانی این طرح متوقف شده در دولت قبلی را از کتابخانه در نیاورد. با وجود آنکه راهکارهای برون رفت از بحران و مدیریت منابع آب به شکلی پایدار برای حل بسیاری از مشکلات از جمله “ضعف راهبردی”، “ضعف مدیریت”، و “موازیکاری” و همچنین بازنگری در بسیاری از روشها در طرح جامع آب دیده شده بود، دولت جدید در عمل تمایلی به تغییر ساختار مدیریتی و روشهای معمول از خود نشان نداد.
ارزیابی عملکرد دولتی که شاید بیشترین تعداد مهاجرتهای درون سرزمینی بهواسطه کمبود آب در دوران مدیریتش انجام گرفته، شاید سخت باشد، اما میتوان نتیجه سیاستها و برنامههایش را تا حدی بررسی کرد. وقتی برای نوشتن این مطلب نظرهای تعدادی از مدیران و کارشناسان داخلی را درباره عملکرد دولت تدبیر و امید جویا شدم، پاسخهای مختلفی گرفتم. یک مدیر آب برایم نوشته است که “عليرغم تلاش فراوان دولت روحانی در حوزه آب، به دليل نامناسب بودن سياستهای كلان كشور، توفيق قابل توجهی حاصل نشده است.” یکی از کارشناسان وزارت جهاد کشاورزی گفت که “دولت حتی به برنامه پنجساله ششم توسعه خودش هم پایبند نبود و معلوم نیست چه بر سر بودجه نجات آبخوانها آمد.”
ماموریت هیدرولیکی دولت
معیار مدیریت بسیاری از مدیران بر اساس “ماموریت هیدرولیکی” است، یعنی هر قطرهای که نهایتاً سر از دریا درآورد و از آن استفادهای نشود، هدر رفته است، و مومنان به ماموریت هیدرولیکی معتقدند که نباید گذاشت چنین اتفاقی بیافتد. بسیاری از مدیران و مهندسان شرکتهای مشاور و کارفرمایان وزارت نیرو با تکیه بر همین نگاه سدهایی بیشمار را به اسم «توسعه» به جان رودخانهها انداختند و درختها و باغها و فضای زیست طبیعی بسیاری از جانداران را در دریاچههای مخازن سدها غرق، و انسانهای زیادی را وادار به مهاجرت به آیندهای نامطمئن کردند. این کار به نحوی عملی مخالف منطق عدالت محیط زیستی بود. اگر سخنان چیتچیان در ابتدای وزارتش بذر امیدی در دل فعالان دلنگران آب کاشته بود، تداوم گفتمان «ماموریت هیدرولیکی» امیدها را به ناامیدی تبدیل کرد. هیچ مجموعه در ایران به اندازه قرارگاه خاتمالبیا و سپاسد و شرکتهای مشاور قدرتمند نزدیک به اینها نظیر مهاب قدس به ماموریت هیدرولیکی وابسته و پایبند نبودهاند. مسوولان شرکت مدیریت منابع آب ایران و همچنین شرکت توسعه منابع آب و نیروی ایران(آب و نیرو) پیامآوران این ماموریت بودهاند و بیتوجه به سرنوشت آیندگان و محیط زیست، و همچنین نادیده گرفتن آبخوانهای کشور، بخش قابل توجهی از بودجه عمرانی را در عمل به نابودی کشاندهاند.
با آنکه حسن روحانی در ابتدای دولتش برای قرارگاه خاتمالانبیا خط و نشان کشید، اما بزرگترین پیمانکار کشور شریک دولت در انتقال آب از حوضههای آبریز پرآبتر به مناطق خشکتر ایران مرکزی و ساخت سدهای بزرگ بود. پروژه بزرگ گرمسیری در غرب کشور بدون قرارگاه خاتم انجام نمیشد. مدیران مرکز بررسیهای استراتژیک ریاست جمهوری تلاش کردند با حمایت از ساخت فیلمی مستند درباره نحوه مدیریت آب، توجه دانشگاهیان و لایههای مختلف جامعه را به خطاهای راهبردی دولت و شرکای سدساز جلب کنند، البته با در نظر گرفتن خط قرمزی به نام قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا و زیرمجموعههایش.
حسن روحانی در دولت دوم قدم مهمی را برای انتقال آب شیرین شده از دریای مازندران به استانش که در حوضه فلات مرکزی قرار میگرفت را برداشت که با مخالفت شدید بسیاری از استادان و فعالان محیط زیستی مواجه شد ولی سازمان حفاظت محیط زیست مقاومت چندانی نکرد. روسای جمهوری برآمده از کویر همیشه تلاش کردهاند آب را از حوضههای پرآب به استانهای خود منتقل کنند که در این بین سید محمد خاتمی با بردن بخشی از آب زایندهرود به یزد موفقتر از دیگران بود.
در دولتهای اول و دوم روحانی، انتقال آب بینحوضهای، بهویژه از حوضه آبریز کارون به فلات مرکزی با ناراحتی و حساسیت زاگرسنشینان و شادمانی بسیاری از کسانی شد که دنبال زنده کردند زایندهرود بودند و حتی مناطقی در حوضه سیرجان بودند.
ساخت سد به بهانه مهار سیلاب و ناتوانی سدسازان در مقابله با سیل
بعد از تحولات دهه سی و آغاز روند سدسازی مدرن در ایران، توجیه آبسالاران این بود که با ساخت سدهای بیشتر هم عامل توسعه است و هم میتوان جلوی تخریب سیلهای خانمانبرانداز را گرفت. از همان زمان بسیاری با اعتماد زیادی به سدها، در حریم رودخانهها شهرها و روستاها را گسترش دادند بیآنکه به عواقب چنین کاری بیاندیشند.
بعد از سالها کمآبی، سیلابهای غیرمنتظره زمستان ۹۷ و بهار ۹۸ حداقل ۸۰ نفر کشته بر جای گذاشت. ساخت سدهای بیشمار در شمال و جنوب کشور اما برای مهار سیلهای قدرتمند کافی نبود. بعد از آنکه مناطق متعددی در شمال و غرب و جنوب زیر آب رفت، دولت باز هم بر طبل سدسازی کوبید و مقامها یکی پس از دیگری تاکید کردند که باید سدهای بیشتری هم ساخت تا چنین اتفاقی تکرار نشود. پس از آن بود که گروهی از کارشناسان مامور بررسی شدند و هیات ویژه گزارش ملی سیلابها شکل گرفت. اعضای این گروه بعد از برگزاری جلسات متعدد و بررسی آمار و ارقام و اطلاعات، مدیریت سیلاب را زیر سوال بردند.
بر اساس گزارشهای مرتبط با سیلاب و تحلیل کارشناسانی که بیتوجهی به راههای طبیعت محور را از جمله مشکلات کشور میخوانند، ساخت سدها بدون توجه به ارزيابی محيط زيستى، خود میتواند سببساز تشدید تخریب و فزونی آثار سیل شود. مشکل بزرگتر جایی است که به گفته مسعود تجریشی، معاون سازمان حفاظت محیط زیست، ارزیابی محیط زیستی بسیاری از سدها با سفارش خود سدسازها و برای توجیه پروژه تهیه شده و در عمل بسیاری از واقعیتها در این ارزیابیها نادیده گرفته شده است. یک مدیر حوزه سدسازی این مساله را تایید میکند و وقتی از او میپرسم که” آیا شركتهای نفع برنده از پروژههای بزرگ پول ارزيابها را میپردازند؟” در جواب مینویسد: “در اكثر مواقع آری.”
آنچه کمتر به آن توجه شد، “کاهش پوشش گیاهی” در سرشاخههای رودخانههای خروشان در آن مقطع زمانی بود. امروزه اتکای اصلی سیستمهای مدیریت طبیعتمحور سیلاب بر روی پوشش گیاهی است. از بین رفتن پوشش گیاهی مترادف است با افزایش فرسایش و تخریب حوضه آبریز. استان گلستان آسیبهای فراوانی از جنگلتراشیها خورد. همچنین عدم مدیریت حوضههای آبخیز از سوی مدیران آبخیزداری و نابودی تدریجی جنگلهای زاگرس بر شدت و قدرت سیلابهای جنوب غربی کشور افزود.
کارشناسان، “افزایش تخریب در حوضههای آبریز”، “افت سطح آب زیرزمینی و ایجاد فرونشست”، “توسعه در دشتهای سیلابی”، “تجاوز به حریم رودخانهها” و کوتاهی در اجرای عملیات آبخیزداری را از جمله دلایل تشدید خسارت در سیلهای اخیر برشمردهاند. اما همین کارشناسان باز هم به “نبود مدیریت سیلاب” و “فقدان طرح جامع آب” و “نبود و یا کمبود قوانین بازدارنده” اشاره کردهاند.
قانون جامعی به نفع آبسالاران
وقتی در پاییز ۱۳۹۹ ویرایش نهم پیشنویس قانون جامع آب میان کارشناسان و اهل فن دست به دست شد، خیلیها امیدوار شدند که اصلاح قانون توزیع عادلانه آب (مصوب ۱۳۶۱) میتواند بسیاری از مشکلات آبی کشور را حل کند. این قانون خطای بزرگ وزارت نیروی دوران خاتمی که تلاش کرده بود مدیریت آبی را استانی کند برطرف میکرد و بهدنبال مدیریت حوضهای آب بود. کمتر کارشناسی میتوانست با این تحول مخالف باشد، اما یک نکته اندکی مغفول ماند: نقش ذینفعان و ذیمدخلان در مدیریت آب کشور چقدر خواهد بود؟ سهم برندگان و ناظران غیرحکومتی چه نقشی بازی خواهند کرد؟ یکی از دستاندرکاران تدوین پیشنویس برایم گفت که وقتی از اتحادیه اروپا برای تشریح نحوه مدیریت حوضههای آبریز در میان استانها و کشورهای مختلف نمایندگانی به ایران آمده بودند و در کارگاههای آموزشی توضیح داده بودند که سهم دولتها در مدیریت حوضهها در عمل یک سوم است، همه حاضران تعجب کرده بودند. در متن قانون جامع آب سهم دولت به شدت زیاد و سهم شهروندان به شدت کم است. همچنین، بیتوجهی نویسندگان قانون به نجات آبخوانهای کشور و سهم عمده وزارت نیرو در مدیریت آب (در مقایسه با سازمان حفاظت محیط زیست و وزارت جهاد کشاورزی) نگرانیها را دوچندان کرده است. یکی از منتقدان قانون جدید برایم نوشت که “در صورت تصویب به شکل فعلیاش، شورای عالی آب را در سطح حوضههای آبریز کشور بازتولید خواهد کرد؛ مجموعههایی غیردموکراتیک و تحت حاکمیت آبسالاران بیتوجه به محیط زیست.”
حکمرانی بد با ورشکستگی آبی اضافه
ست ام. سیگل، نویسنده کتاب “بگذارید آب باشد” معتقد است که “مشکلات آبی نماد و شاهدی بر حکمرانی بد است”. دولتی که نتواند متناسب با منابع آبیاش کشور را مدیریت کند، شهروندانش را به ورطه فقر آبی میکشاند. فقر آبی، کشور را دچار فقر اقتصادی و فقر اجتماعی میکند و رهایی از آثار آن غیرممکن میشود. دولتهای جمهوری اسلامی با وجود آگاهی و دریافت هشدار در مورد تغییر شرایط اقلیمی و به تبع آن، تغییر بارندگی و افزایش تبخیر، در عمل بهجای سازگار کردن مدیریت منابع، بنای ناسازگاری گذاشتند. تکیه بر سدسازیهای بزرگ در دورانی که خیلی از مدیران آب کشورهای توسعهیافته به دنبال راههای طبیعت محور برای مدیریت آب بودهاند، و نادیده گرفتن ارزیابیهای محیط زیستی در زمانهای که آگاهیهای محیط زیستی جهانی بیشتر شده از حکمرانان عاقل و اندیشمند بر نمیآید.
بسیاری از مدیران حکومتی، سیاستهای دولت در بخش آب و تولید غذا، مشکلات پیش آمده را ناشی از فشارهای بینالمللی و تغییرات اقلیمی نه مدیریت ضعیف میخواندهاند. این حرف تا چند هفته پیش میان برخی دولتیها خریدار داشت تا اینکه مصطفی فداییفرد، رییس کمیته ارزیابی سیلاب کمیته ملی سدهای بزرگ ایران ضمن اعتراف به اینکه ایران دچار ورشکستگی آبی شده، تاکید کرد که مشکلات آبی کشور نه ناشی از وضعیت بارندگی محدود که بهخاطر سوءمدیریت است. ورشکستگی آبی ایران نخستین بار در مقالهای کاوه مدنی و همکارانش مطرح شد و اشارهاش به مصرف بیشتر از موجودی منابع آب تجدیدپذیر کشور بود. فداییفرد گفت که در زمانهای که منابع آب تجدیدپذیر به ۹۰ میلیارد متر مکعب رسیده، میزان مصرف آب ۹۶ میلیارد متر مکعب است. آب اضافه اما از کجا آمده است؟ پاسخ معلوم است: از منابع آب زیرزمینی.
چند هفته پیش، انتشار مقالهای از سمانه اشرف و همکاران در نشریه گزارشهای علمی مجله نیچر با بررسی اضافه برداشت از سفرههای آب زیرزمینی، آن هم بر اساس آمار در دسترس دشتهای مورد سنجش در طی سالهای ۱۳۸۱ تا ۱۳۹۴ نشان میداد که خشکسالی ناشی از فعالیت انسانی عامل اصلی تخلیه سفرههای آب زیرزمینی است و میزان کاهش آب آبخوانها در مقطعی ۱۴ ساله حدود ۷۴ میلیارد متر مکعب بوده است. همچنین، اضافه برداشت در ۷۷٪ مساحت ایران به نشست بیشتر زمین و شوری خاک انجامیده. در این دوره چهارده ساله، متوسط اضافه برداشت از سفرههای آب زیرزمینی ۵/۲۵ میلیارد متر مکعب در سال بوده است. برخی کارشناسان معتقدند این رقم به بیش از ۶ میلیارد متر مکعب در سال رسیده است. به عبارت بهتر، با وجود هشدارهای کارشناسان از دهه ۶۰، دولتها یکی بعد از دیگری حساب پسانداز آبی کشور را خالی کردهاند.
اضافه برداشت از سفرههای آب زیرزمینی در دهههای اخیر بیشتر از دو سوم دشتهای کشور را با خطر بیآب شدن و بیابانی شدن مواجه کرده و افزایش روند مهاجرت ناشی از کمبود آب باعث نگرانیهایی میان کسانی شده که سوابق مهاجرت به خاطر خشکسالی و بیآبی را در کشورهای دیگر از جمله سوریه مطالعه کردهاند. بهخاطر کمبود آب، از ۱۳۸۵ نزدیک به یک میلیون نفر از روستاییان و کشاورزان شمال شرق سوریه راهی بهجز مهاجرت به حاشیه شهرهای غربی این کشور نیافتند و برخی همین بحران را از جمله محرکهای جنگ داخلی این کشور از سال ۱۳۹۰ میدانند.
بحرانهای امنیتی ناشی از سیاست آبی ورشکسته
تحلیلها و گزارشهای امنیتی مرتبط با وضعیت آب و اقلیم وضعیت نگران کنندهای از آینده مناطقی مثل خاورمیانه را ترسیم کردهاند. از دهها سال پیش، کارشناسان به مدیران ارشد این منطقه در مورد نحوه استفاده از منابع آبی برای تولید غذا هشدار داده بودند. از نظر برخی از جمله آنتونی آلن ارزش منابع آبی خاورمیانه بسیار بیشتر از آنی است برای کاشت محصولاتی که تولیدشان آب زیادی میبرد مصرف شود.
در سال ۱۳۹۶، یک مرکز مطالعات امنیتی در آمریکا تداوم تنش آبی را محرکی برای آغاز اعتراضات محلی و حرکتهای خشونتآمیز دانست و تشدید بیآبی را در بروز خشونتها بیشتر، تروریسم و حتی جنگ بررسی کرد.
کاهش منابع آب زیرزمینی و کمآبی طولانی مدت در مناطق مختلف ایران از جمله تویسرکان، دورود، قهدریجان، کازرون و ساخت سد و مهاجرت اجباری مردمانی در منطقه ایذه، تغییرات منابع آب و تالابهای ماهشهر و مهاجرت گروه زیادی از مناطق مختلف استان فارس به شهرکها و محلههای حاشیه شیراز شاید برای یک ناظر عادی چندان اهمیتی نداشته باشد، اما بررسی میزان خشونت در اعتراضهای سالهای ۹۶ تا ۹۸ و آمار اعلام شده کشتهشدگان این وقایع همزمان با بحرانهای منطقهای مرتبط با آب میتواند هشدار دهنده باشد. ممکن است برخی ناظران کمبود آب را عامل بروز جنگ ندانند، اما همانها کمآبی و تداوم آنرا را محرکی برای بروز خشونت میخوانند. اگر وزارت خارجه آمریکا هشدار نویسنده را در باره نتایج کمآبی در ایران جدی گرفت، اما بهنظر میرسد تعداد زیادی از مدیران و کارشناسان و تحلیلگران به مسائل دیگری توجه میکنند. این روزها مناطقی از فقر آبی در عذاب هستند که مانند دهدز و ایذه، فاصله چندانی تا برخی از بزرگترین سدهای کشور ندارند.
اما بحران امنیتی بعدی ناشی از عملکرد دولت در هشت سال گذشته میتواند به خاطر ساخت سدهای متعدد روی رودخانههای غرب کشور باشد. بخش قابل توجهی از حقآبه حوضههای مشترک با عراق به دلیل اجرای طرح گرمسیری در عمل به حقآبهداران و محیط زیست نخواهد رسید. ساخت سد کانیسیب نیز منجر به جابجایی بخش قابل توجهی از رودخانه زاب به دریاچه ارومیه خواهد شد. به این ترتیب، در سالهای آینده ممکن است شاهد بروز اختلافات بر سر منابع مشترک میان حاکمان تهران و بغداد باشیم.
ارزیابی کار دولت حسن روحانی در حوزه آب، چندان دشوار نیست. او هشت سال فرصت داشت کشور را از افتادن به وادی ورشکستگی آبی نجات دهد. بهجای گوش دادن به مدیران معتقد به توسعه پایدار، تحت تاثیر آبسالاران بود و سعی کرد برای استان خودش سهم بیشتری بگیرد. دشتهای بیشتری در آستانه مرگ قرار گرفتند و او به جای کمک به احیای آبخوانها، بودجه انتقال آب بینحوضهای و سدسازی قرارگاه خاتم و سپاسد و شرکتهای مشاور حکومتی را تامین کرد. دریاچه ارومیه را به نقطهای پایدار نرساند و سیاستهایش بر تعداد مهاجران و حاشیهنشینان افزود. دبیر سابق شورای عالی امنیت ملی، امنیت و ثبات کشور را بر اساس معیارهای مراکز مطالعات امنیتی، به خطر انداخت. برخی میترسند که تداوم تنش آبی ایران را “سوریهای” کند. چه حق با اینان باشد و چه عیسی کلانتری در باب محو شدن ایران درست بگوید، با تداوم وضعیت فعلی، نسلهای فعلی و آینده ایران شرایط دشواری را تحمل خواهند کرد.