یادداشت نیک آهنگ کوثر، روزنامهنگار حوزه آب در نشریه حقوق ما
در گذر سالیانی که مسائل آب ایران را بررسی کردهام، به این نکته دردناک رسیدهام که بخش قابل توجهی از مردمانی که قربانی مدیریت بد آبی و محیط زیستی بودهاند، عاملان اصلی نابسامانی زندگی خود و نسلهای بعدیشان را نمیشناختهاند. کشاورزانی که با اجرای خواستههای دولت، زمین و آب و خاکشان از دست رفته و چارهای جز مهاجرت به حاشیه شهرها نداشتهاند، نمیدانند شکایتشان را از روزگار تلخ فعلی بهکجا ببرند. مرزنشینانی که از سر نداری سوختبری میکنند، سالها است در انتظار رسیدن یک خط لوله آب سالم به روستاهایشان هستند اما تبعیض حاکم بر کشور، حق آبی مردمان غیر شیعه بخش جنوبی استان سیستان و بلوچستان را نادیده گرفته است. دیدهایم که حکومت چه بر سر سوختبران آورده و خانوادههای آنان چگونه دلنگران ورود به دوره سخت بیسرپرستی بودهاند، و خواهند بود.
وقتی ارز-آورترین منبع طبیعی کشور یعنی نفت را از زیر زمین منطقه غیزانیه بیرون میکشند اما آبی به ساکنان عرب ایرانی این منطقه نمیرسانند، داد هموطنانمان در این خطه به اوج میرسد اما به سرعت سرکوب میشود. تخریب محیط زیست منطقهای نزدیک اهواز و کشیدن لولههای بسیار و محدود کردن زندگی مردمان و سلب حق آبی آنان چه معنایی جز تبعیض دارد؟ بیشتر شدن نشت نفتی در این منطقه بدون توجه به اینکه نفوذ مواد سمی موجود در سوخت فسیلی میتواند آبهای زیرزمینی را آلوده کند و زندگی نسلهای بعدی را به خطر اندازد، از نشانههای بیعدالتی محیط زیستی است.
کشاورزی نابسامانی که با مدیریت بد آب باعث از میان رفتن آبخوانها و تالابها شده، نه تنها حیات وحش را بهخطر انداخته که باعث مهاجرت و بیسرانجامی میلیونها نفر شده است. استفاده از کودهای شیمیایی، آبخوانها را آلوده به سمومی کرده که به این راحتی از چرخه طبیعت خارج نمیشود. برخی کارشناسان مسمومیت اهالی روستای «شیخ صله» ثلاثباباجانی استان کرمانشاه را ناشی از مخلوط شدن سموم و کود شیمیایی با آب چاه و ورود این ترکیبات به سفره آبهای زیرزمینی منطقه عنوان کردهاند. ورود پسابهای صنعتی و کودهای شیمیایی و سموم دفع آفات به دریاچه ارومیه بعد از خشک شدن بخشهایی از آن خطرساز شد، چه، رسوبات نمکی دانهریز بازمانده در حاشیه دریاچه به مواد سمی آلوده بود و با هر تندبادی، نمکهای آلوده به هوا برمیخاست و هم زمینهای اطراف را آلوده میکرد و هم مسافتی طولانی را طی میکرد و وارد سیستم تنفسی بسیاری از مردم میشد.
برداشت بیش از حد از چاههای آب کبودرآهنگ برای خنک کردن نیروگاه حرارتی شهید مفتح، به نشست زمین و بروز دهها فروچاله انجامید تا دشتی پرآب، در سراشیبی مرگ قرار گیرد. از سوی دیگر، ۶۳ پارچه آبادی در محدوده سد کارون-۳ زیر آب رفت تا سیاست آبی دولتهای سازندگی و اصلاحات بهنتیجه برسد و نانی نصیب شرکتها مشاور و پیمانکار و کارفرمایان در شرکت آب و نیرو شود. از سویی دشتی پرآب را میخشکانند و از طرفی درهای سرسبز را غرق میکنند.
مدیران آب در ایران مدعی هستند که طرحها را بعد از گرفتن موافقت سازمان حفاظت محیط زیست بهانجام میرسانند. بهعبارتی، بر اساس ادعای مسوولان جمهوری اسلامی که خود را پایبند به اصل ۵۰ قانون اساسی میخوانند، هیچ طرح ضد محیط زیستی نباید اجرا شود. اما مگر اصل ۵۰ چه میگوید؟ برپایه این اصل، نگاه جمهوری اسلامی به توسعه پایدار است و حکومت خود را به حفظ حقوق نسلهای بعدی مقید میداند: «در جمهوری اسلامی، حفاظت محيط زيست كه نسل امروز و نسلهای بعد بايد در آن حيات اجتماعی رو به رشدی داشته باشند، وظيفه عمومي تلقی میگردد. از اين رو فعاليتهای اقتصادی و غير آن كه با آلودگی محيط زيست يا تخريب غير قابل جبران آن ملازمه پيدا كند، ممنوع است.»
اما واقعیت ماجرا چیست؟ کدام پروژه بزرگ آبی و نفتی و گازی از زمان تصویب قانون اساسی جمهوری اسلامی ضد محیط زیست نبوده است؟ کدام پروژه ارزیابی محیط زیستی شفافی داشته؟ کدام ارزیابی را برای نقد و بررسی به کارشناسان مستقل دادهاند و از همه مهمتر، کدام ارزیابی محیط زیستی پروژههای بزرگ با دید عدالت محیط زیستی بررسی شده است؟
وقتی ماه پیش از یکی مقامهای ارشد جمهوری اسلامی درباره عدالت محیط زیستی میپرسیدم، برایم پیام فرستاد که مبنای نگاه نظام برای دستیابی به عدالت محیط زیستی، همان اصل ۵۰ قانون اساسی است. درست است، حکومت در ظاهر با اتکا به قانونی مترقی باید از منابع طبیعی کشور دفاع و محافظت کند، اما در عمل چه نتیجهای عایدمان شده است؟ چه نتیجهای عاید محیط زیست شده است؟
در طی ۴۲ سال اخیر، جنگلهای بسیاری از بین رفته است. حیات مردمان بسیاری به این جنگلها وابسته بود و اینک سرمایه طبیعیشان از دست رفته است. از بین رفتن جنگلهای زاگرس با فرسایش خاکی ارزشمند همراه بوده، خاکی که برای ایجاد یک سانتیمترش صدها سال زمان لازم است. کشاورزی در مناطق پرشیب و همچنین رها کردن اراضی زراعی بعد از بیآبی، در عمل خاکی در بسیاری از مناطق بر جای نگذاشته است. از میان رفتن خاک، بخت و حق زیستن در جای جای کشور را از بخش بزرگی از مردم ستانده است.
برداشت بیش از حد از سفرههای آب زیرزمینی در روزگار کمآبی، به تخلیه آبخوانها منجر شده و نشست زمین در بیش از دو سوم دشتهای کشور، حق زیستن را از نسلهای بعدی میستاند. تغییر کاربری مراتع و جنگلها با همراهی برخی مقامهای فاسد دستگاه قضایی، امنیت محیط زیستی را از گیاه و جانور و انسان سلب میکند و کسی جلودار این آسیبهای دائمی نیست. از میان رفت حیات وحش و تنوع زیستی، حیات نسلهای بعد انسان را هم تحت تاثیر قرار خواهد داد.
در مقابل جنایت محیط زیستی چه باید کرد؟
هستند کسانی که مسوولیت محافظت از محیط زیست را تنها بر عهده دولتها میدانند و هرگونه وظیفهای را از دوش مردم ساقط میکنند. شاید در ساختارهای دموکراتیک که مردم نقشی در روند تصمیمگیری دارند و دولتها به مردم پاسخگو هستند، نگرانی عمومی به حداقل میرسد، اما در کشوری مانند ایران که مردم قربانی تصمیمگیریهای مقطعی حاکمان بیتوجه به توسعه پایدار هستند، باید نگران بود. در طی یک دهه گذشته، تعداد حاشیهنشینان کشور دو برابر شده و بخشی از این گروه، کشاورزان و دامداران و دهقانانی هستند که ادامه حیات در مناطق روستایی آبا و اجدادی برایشان غیر ممکن شده است. کشاورزان که سالها با تشویق دولت گندم اضافه کاشتند تا حکومت به رسیدن به مرزهای خودکفایی افتخار کند، اینک توان تامین نان کافی برای فرزندان خود را ندارند. زارعان شرق اصفهان که در هنگامه کمآبی مقطعی زایندهرود از زیرزمین آب را بیرون میکشیدند تا گندم بیشتری بکارند، اینک با نشست زمین و ناپدید شدن رودخانه چارهای جز پشت کردن به قدرت نیافتهاند.
توسعه نامتوازن در فلات مرکزی ایران، کم از جنایت نیست. چرا باید در بیآبترین مناطق کشور تشکیلات ذوب فولاد را تاسیس کرد؟ چه کسانی عامل راهاندازی کارخانههای ذوب آهن در یزد هستند؟ چرا برای تامین نیاز این کارخانه باید آب خلیج فارس را با هزینهای بسیار بالا شیرین کرد و بعد از گذر از کوهها و دشتها به یزد رساند؟ چرا از اول کارخانه را کنار دریا نساختند؟ آیا مردمانی که به راهاندازی سامانه آب شیرین کن برای فلات مرکزی افتخار میکنند، میدانند که علاوه بر هزینههای گزاف اقتصادی، نمکزدایی از آب دریا به قیمت تولید حرارت و گاز کربنیک ناشی از سوخت نفت برای تولید برق است؟ میدانند که شورابه غلیظ وقتی به دریا بازمیگردد چه تاثیری روی محیط زیست دریای دارد؟ احتمالاً کسانی که نگران نحوه صید ترال بهوسیله کشتیهای چینی در خلیج فارس و دریای عمان نیستند، اهمیتی هم به نابودی مرجانهای سواحل جنوبی ایران نمیدهند… محیط زیست وکیل مدافع ندارد و سازمان حفاظت از محیط زیست بهجز شعار و اتکا به قوانین بیفایده کار دیگری جز زدن مهر و امضای پای پروژههای مخرب ندارد.
حیوانات و درختان آسیبدیده از رفتارهای انسانی، زبانی برای شکایت ندارند. میسوزند یا میسازند. در روزگاران قدیم معدنکاران برای اینکه ببینند هوای داخل معدن قابل تنفس است، با خود قناری میبردند و تا وقتی پرنده بینوا زنده بود، میدانستند که هوای کافی و سالم در اختیار دارند. مرگ قناری اما، هشداری بود برای خروج سریع از دل زمین. در دهههای اخیر، مرگ قناریها بایستی انسانها را بیدار میکرد، اما بیتوجهی و عدم احساس لزوم پاسخگو کردن ساختار قدرت ما را به نقطهای خطرناک رسانده است. اگر تا ۱۰-۱۲ سال دیگر بسیاری از روندهای خطا را تغییر ندهیم و بهداد محیط زیست نرسیم، حرف زدن از عدالت محیط زیستی کاری بدون نتیجه خواهد بود. امروزه فعالان محیط زیست با اعمال فشار روی دولتها و دستگاههای قانونگذاری، مقررات سختگیرانهای را بر ساختارهای قدرتمند اقتصادی تحمیل کردهاند، اما در کشور ما به حافظان حیات وحش هم رحم نمیکنند و برچسب جاسوسی میزنند. در نبود امکان پیگیری جنایتهای محیط زیستی در داخل کشور، باید ساز و کاری برای ثبت و مستند کردن خطاهایی که عدالت محیط زیستی را نقض میکند ایجاد کرد. با وجود محدودیت اطلاعات دقیق، راهی جز ایجاد شبکههایی برای ثبت و ضبط رفتارهای جنایتکارانه در حق محیط زیست وجود ندارد. فعالان فروتن محیط زیست به کمک کارشناسان حقوق و فعالان حقوق بشر نیازمندند و باید امکان آگاهیبخشی را برای این دو گروه در چارچوب یک برنامه مشترک هموار ساخت.
***
مجموعه آبانگان از سازمان حقوق بشر ایران بهخاطر توجه به مساله عدالت محیط زیستی و دفاع از حقوق محیط زیست مردم ایران سپاسگذار است. امیدواریم با گسترش همکاری میان حافظان محیط زیست و نهادهای مدافع حقوق بشر بتوان شرایطی پایدارتر برای هموطنان آسیب دیده از نقض اصل ۵۰ قانون اساسی به وسیله حکومت مدعی پایبندی به اصل ۵۰، فراهم کرد. پاسخگو کردن ناقضان، قدم نخست احقاق عدالت محیط زیستی است.