نیک آهنگ کوثر، روزنامهنگار حوزه آب
برای بسیاری از مردم، دموکراسی به معنای حضور هر چهار سال یکبار پای صندوق رای است و بس. برای این گروه، رای دادن به منزله واگذاری مسوولیت و قدرت به یک نفر یا مجموعه به مدت ۴ سال است. گروه قابل توجهی از رای دهندگان، مشارکت مستمر در حوزههای اجتماعی و اقتصادی و محیط زیستی و آبی بیمعنی است و البته خود را بینیاز از آگاه شدن از پروژههای بزرگ آب میبینند. سیاسیون هم از اینکه تصمیمگیری به شکلی یکطرفه به آنها سپرده شده، ناراضی نیستند. طرحهای گرانقیمت مدیریت آب نه تنها مردم عادی که سیاسیون را تحت تاثیر قرار میدهند و میدانند که با اجرای پروژههای بزرگ و گران قیمت، رضایت گروه بزرگی از رای دهندگان جلب خواهد شد.
روم باستان نمونه خوبی از اجرای پروژههای گرانقیمت آبی است. آنزمان، آکواداکتها یا “پلهای آبی” ابزار انتقال ثقلی آب از ارتفاعات به نقاط پایین دست بودند و حاکم میتوانست به مردم جمهوری و یا امپراطوری ثابت کند که برای تامین آب مورد نیاز مردم هزینه کرده است. از منظری، این ساخت و ساز پرهزینه ابزاری پوپولیستی برای جلب رضایت مردم بود و بهای ساختش، غنایم جنگی و مالیات بود، بهویژه از سرزمینهای اشغالی. اکواداکتها، نقطه مقابل کاهریزهای ایرانزمین بودند. درست است که در این دو فنآوری، آب به واسطه اختلاف ارتفاع از مبدا تا مقصد جابجا میشود، اما یکی زیر زمین بود و دیگری روی زمین و البته با شکوهتر و تبلیغاتیتر.
در قرن بیستم، سدسازی و طرحهای انتقال آب تبدیل به ابزاری برای نمایش قدرت و خدمت به شهروندان شد. در ایالات متحده، کارشناسان تا مکان مناسبی را مییافتند، به دولت پیشنهاد ساخت سازهای بزرگ و چند منظوره میدادند و از سد، کانال انتقال آب به نقطهای دیگر ساخته میشد. بعد از دوران بحران اقتصادی ۱۹۲۹ ساخت نیروگاه برقآبی باعث ایجاد شغل مردم فقیر محلی میشد و اگر هم طرح انتقال آبی در میان بود، ثمرهاش از حد یکی دو ایالت فراتر میرفت. فرنکلین روزولت، رئیس جمهوری آمریکا در دهه ۳۰ تاثیر این سازهها در امید بخشیدن به مردمان آسیب دیده از بحران مالی را به خوبی دریافته بود. او در زمان افتتاح سد هوور بر روی رودخانه کلرادو برای ۵۰۰۰ نفری که آنجا مستقیماً حرفهایش را میشنیدند و میلیونها مستمع رادیویی که خیلیهایشان از بحران مالی ۱۹۲۹ آسیب دیده بودند چنین گفت: “امروز صبح که به اینجا آمدم، [سد را] دیدم و مسحور شدم، درست مثل هر کسی که برای اولین بار این شاهکار بزرگ بشری را میبیند. ده سال پیش، جایی که امروز ایستادهایم، یک بیابان خالی از سکنه و ترسناک بود…در کف یک تنگه تاریک با دیوارهای بلند ۱۰۰۰ پایی (۳۳۰ متر) رودخانهای خطرناک و سرکش روان بود… تحولی که در اینجا در طی سالها ایجاد شده، یک شگفتی در قرن بیستم است.” روزولت با افتتاح بلندترین سد آن زمان جهان، مردمی که اقتدار ایالات متحده بعد از سقوط بازار بورس را از دست رفته میدیدند امیدوار کرد. سد عظیم هوور آب و برق مناطق مختلف چند ایالت را تامین میکرد و به قول روزولت، با مهار رودخانهای سرکش روزگاری بهتر را نوید میداد.
پرسش پنهانمانده آن زمان در ساختار دموکراتیک ایالات متحده این بود که آیا مردمان حوضه رودخانه کلرادو سهمی در پذیرش دستکاری در طبیعت برای مدیریت این منبع مهم آب سطحی داشتند یا نه؟ آیا با کاهش جریان طبیعی آب در مسیر رودخانه تا خلیج کالیفرنیا در مکزیک، حقوق همه ذینفعان و حقآبه داران و از همه مهمتر، محیط زیست تامین میشد؟
استقبال مردم آن زمان ایالات متحده از سخنان روزولت، سران کشورهای دیگر را در به این فکر انداخت که چگونه میتوان با اجرا و افتتاح پروژههای عظیم هم آرای عمومی را جلب کرد، برای مردم محلی و نیز شرکتهای دولتی و پیمانکاران ایجاد شغل کرد و هم با این سازههای گرانقیمت و با دوام و فتوژنیک، عکس یادگاری انداخت. سدها و پروژههای انتقال آب، گونه جدید آکواداکتهای رومی بودند.
سد دز و دیگر سدهای بزرگ در ایران نمونه تاثیرپذیری حکومت وقت از سیاست آبی ایالات متحده است. پادشاه ایران آن زمان تحت تاثیر منطق رشد و توسعه ایالات متحده و نیز مشاورههای ابوالقاسم ابتهاج، نخستین رییس سازمان برنامه و بودجه ایران و همچنین مشاوران آمریکایی از جمله دیوید لیلیانتال، مدیر سابق سازمان عمران دره تنسی و سازمان انرژی اتمی آمریکا قرار میگیرد. منطق مدیریتی سازمان عمران دره تنسی و نگاه توسعه آن زمان ایالات متحده در آمریکا با کمک بانک جهانی، اثر تبلیغاتی بزرگی در ایران آن زمان دارد. تغییرات و دستکاری در وضعیت استان خوزستان در حالی رخ میدهد که آن زمان (دهه ۳۰ شمسی) بسیاری از کارشناسان محیط زیست و بومشناسان با آثار مخرب این نوع توسعه آشنا نشدهاند. افتتاح باشکوه سد دز، نویدبخش ساخت سدهای بزرگ دیگر برای مردم، و همچنین مشاوران خارجی و شرکتهای سدسازی است. از آن پس است که شرکتهای بزرگ نمایندگانشان را به خوزستان و نقاط دیگر ایران اعزام میکنند تا به مکانیابی سدهای آینده بپردازند. آن زمان، کارشناسان نمیدانستند که با تغییر در بافت جلگه خوزستان و ایجاد مانع بر سر انتقال مواد آلی و معدنی از کوههای زاگرس به این منطقه، جانداران خشکی و آبزی چه آسیبهایی خواهند دید.
شورویها هم که با ایالات متحده رقابتی تنگاتنگ برای جلب نظر سران کشورهای کوچکتر داشتند، با کمک مالی و مهندسی به دیکتاتورها، امکان ساخت سدهایی را فراهم کردند که از فضا دیده میشدند. سد اسوان در مصر نمونهای از پروژههای عظیمی است که با هدف توسعه صنعتی و کشاورزی و مهار رود خشمگین نیل ساخته شدند اکثر مردم هم با اعتماد به حرف کارشناسان سدساز به عواقب زیست محیطی این بناسازی نیاندیشیدند. گرچه آمریکاییها از جمله پیشنهاد دهندگان کمک برای ساخت این سد عظیم بودند، اما جمال عبدالناصر در نهایت با روسها به توافق رسید و عکس یادگاری او با خروشچف به هنگام افتتاح مسیر انحرافی نیل برای بسیاری از چپهای جهان به یادگار مانده است. بعدها پژوهشهای بسیاری در مورد آثار مخرب مسدود کردن راه رسیدن مواد آلی و معدنی جنگلهای آفریقا به جلگه و محدوده دلتای نیل انجام گرفت، اما کار از کار گذشته بود.
تا پیش از دهه ۷۰ میلادی در آمریکا، تصمیمگیری از بالا شاخصه پروژههای بزرگ بود. کارشناسان معتقد بودند که مردم عادی درک درستی از وضعیت آب و مدیریت آن ندارند و باید برایشان تصمیم گرفت. در این وادی، لابیهای بزرگ آبی و کشاورزی هم بسیار تاثیرگذار بودند. کاندیداهای انتخابات در ردههای مجالس محلی و ایالتی و فدرال، بر اساس نگاه آن زمان تبدیل به مبلغان پروژههای بزرگ شدند. از دید بخش قابل توجهی از رای دهندگان سدها نماد دموکراسی بودند. با این حال کسانی این دیدگاه را با دقت بیشتری بررسی کردند. کریستین کلاین، استاد حقوق دانشگاه فلوریدا سالها پیش در مقالهای به بررسی نسبت سدها با دموکراسی پرداخت. او در مقدمه مقالهاش مینویسد: “بدون شک سدها برای فرهنگ سیاسی ما حیاتی بودند و به عنوان سمبل فیزیکی جامعه دموکراتیک ما عمل می کردند. بهعلاوه سدها با تولید برق، کمک به آبیاری، دموکراسی را ارتقا بخشیدند و با ذخیره آب، کنترل سیلاب، کارکردهای تفریحی لازم برای یک جامعه پر جنب و جوش را داشتند. با این حال، تا سال ۱۹۷۰ ، جنبش سد سازی رو به نزول گذاشت. نگرانی در مورد عواقب منفی زیست محیطی و یا نسبتهای ناامیدکننده هزینه-فایده، تأیید سدهای جدید را کند کرد. تخریب سدهایی حضورشان توجیهی نداشت، آغاز شد.“
دو دهه بعد، تخریب سدهایی که دیگر دلیل وجودی نداشتند و مانع حیات رودخانهها بودند تبدیل به نماد دموکراسی شد. در همان مقاله به گفته بروس ببیت، وزیر کشور آمریکا در دهه ۹۰ اشاره شده به هنگام تخریب سد ادواردز در ایالت مین چنین گفت: “این سرآغاز چیزی است که بر کل ملت اثر خواهد گذاشت. پیامی که [با تخریب سد] میفرستید اهمیت فوقالعادهای دارد! این نماد هویت ما است: ما همسایگانی هستیم که در یک دموکراسی زندگی میکنند.“
از دهه هفتاد میلادی، در ایالات متحده سدها دیگر به سادگی مجوز ساخت نمیگرفتند، چرا که با فعالیت گروههای محیط زیستی و مطالعات گسترده معلوم شده بود که هزینه ساخت سدها و اثرات منفیشان بر محیط زیست در بسیاری از موارد بیشتر از فایدهشان بوده است. کار به جایی رسید که بحث تخریب تعدادی از سدهای بزرگ به کمیتههای کنگره آمریکا رسید. این همان کنگرهای است که در دهه ۳۰ میلادی قدرت بسیار زیادی را به دولت برای ساخت و ساز داد، آن هم بدون پاسخگویی. حتی تصویب قوانین مربوط به تشریفات قانونی اجرای پروژهها در ۱۹۴۶ آنچنان کاری به سدسازیهای بزرگ نداشت تا اینکه در سال ۱۹۶۹ تا ۱۹۷۷، لوایحی چون لایحه ملی سیاست زیستمحیطی آمریکا، لایحه حمایت از گونههای در معرض انقراض و لایحه فدرال کنترل آبهای آلوده تبدیل به قانون شدند. تصویب قوانین محیط زیستی بهواسطه فعالیت حامیان منابع طبیعی و آگاهی بیشتر جامعه میسر شده بود، اما درست تا پیش از مصوب شدن این قوانین و در گذر پنج دهه و بهواسطه خلا قانونی، بیش از هزار سد بزرگ در آمریکا ساخته شد.
وقتی در سالهای اخیر گروههای مختلف محلی و قبایل بومی در ایالتهای مختلف آمریکا به مبارزه با سدهایی پرداختند که حیات رودخانهها و جانداران را به خطر انداخته بودند، چند سوال اذهان کارشناسان حقوقی و نیز فعالان مدنی را درگیر کرد. یکی اینکه آیا روند ساخت سدها دموکراتیک بوده است؟ چه کسانی با چه منطقی دستور ساخت سدها را داده بودند؟ آیا ساخت سدها بر اساس منافع عمومی بوده است یا خواست فنسالاران؟ آیا مردمی که به کاندیداهای طرفدار سدسازی رای داده بودند، بهطور کامل از زیر و بم کار و آثار محیط زیستی و حتی آواره شدن احتمالی خودشان آگاه بودند؟
فنسالاران عموماً ایده خود را برتر از مردم عادی میپنداشتهاند و نیازی به توضیح بسیاری از جزئیات به عموم نمیدیدهاند. گروهی از تکنوکراتها با توجیه ساخت سدها به حاکمان گفتهاند که فایده چنین سازههایی بسیار بیشتر از ضررشان است. آنها با ارائه عدد و رقمی که حاکمان میپسندیدهاند، دلیل وجودی سدهای بزرگ را توجیه میکردند و البته حاکمان هم چیزی را که دوست داشتند، میشنیدند.
سه کشوری که بیشترین سد را بر رودخانههای دنیا زدهاند یعنی ایالات متحده، شوروی و جمهوری خلق چین، قدرتهای بزرگ نظامی و سیاسی قرن بیستم بودهاند. برای اینها سد، نماد قدرت، امنیت و سازندگی بوده است. آثار کوتاه مدت ساخت سدهای بزرگ بر روی تامین آب مناطقی که پیش از آن تشنه بودند، ایجاد شبکههای آبیاری، تولید برق و احساس خوشبختی مردمان شهرها و حاشیهها غیرقابل انکار است. اما این تحولات به قیمت آسیبهای غیرقابل جبران محیط زیستی، اجتماعی و اقتصادی بهدست آمده است. شاید برای مخاطبان دولتها، جان آبزیان از دست رفته به خاطر سدها و کاهش پوشش گیاهی و مرگ تدریجی سفرههای آب زیرزمینی مناطق پایین دست سد قابل مشاهده نباشد، اما مالیات دهندگانی هم با عدد و رقم سر و کار بیشتری دارند و برآوردهای اولیه و قیمت تمام شده سدها را دیدهاند و به راحتی زیر بار نرفتهاند. هزینه تحمیل شده ساخت سدها بیشتر از پیشبینی اعلام شده دولتها و کارفرمایان بوده است. روستاها، باغها، مزارع و خانههایی که زیر آب میروند، فقط محل اقامت مردم نبودهاند. دولتها و شرکتهای بزرگ هزینههای منفی اجتماعی و اقتصادی ساخت سدها را به رای دهندگان اعلام نکردهاند.
با آنکه ساخت سدهای بزرگ در ایالات متحده در دهه ۹۰ میلادی پایان یافت اما در ایران سدسازی “بیرویه” تازه بهدنیا آمده بود. منطق دولت سازندگی با سخنان پوپولیستی فرنکلین روزولت تفاوت چندانی نداشت. رودخانههای سرکش باید مهار میشدند و با تولید برق و انتقال آب و ایجاد کانالهای آبرسانی، قرار بود همه مشکلات بعد از دورهای سخت (جنگ ۸ ساله با عراق) برطرف شود. با اینکه اصل ۵۰ قانون اساسی جمهوری اسلامی “فعالیتهای اقتصادی و غیر آن كه با آلودگی محیط زیست یا تخریب غیر قابل جبران” ممنوع شده بود، اما محیط زیست آخرین دغدغه تصمیم گیرندگان، کارفرمایان، مشاوران و مجریان بود. تصمیم گیری از بالا آنچنان نهادینه شده بود که کمتر کسی آنرا زیر سوال میبرد. در گفتگو با تعدادی از دستاندرکاران مدیریت آب در ایران با این پاسخ روبهرو شدهام که چون مردم با سدسازیها موافق بودهاند و به کاندیداهایی رای دادهاند که قول ساخت سد و یا طرحهای انتقال آب را میدادند، پس روند مدیریت آب حتی با وجود “تصمیمگیری از بالا” دموکراتیک است. به عبارتی، اگر مخالف بودند، به کاندیداها رای نمیدادهاند. بعضی از این مدیران آب معتقد بودند که مردم با تفویض قدرت خود از طریق رای به مدیران سیاسی، موافقت خود را با تصمیمگیری آنان در بخش آب اعلام کردهاند.
پرسش اینجا است که میزان آگاهی عمومی از آثار محیط زیستی و اجتماعی و اقتصادی سدهای بزرگ چقدر بوده است؟ کارشناسان محیط زیست و استادان حوزههای آب و محیط زیست نگاههای متفاوتی دارند، اما برخی که دیدگاهشان بر اساس خدمت به مردم و جامعه شکل گرفته، از جمله پروفسور جی لاند، استاد برجسته دانشگاه کالیفرنیا در شهر دیویس معتقدند که سهم آگاهیبخشی عمومی در این میان بسیار بالا است. وقتی از لاند در مورد خلا میان جامعه علمی و مردم عادی پرسیدم، گفت او خوشبختانه بر اساس تدریس، تحقیق و خدمت حقوق میگیرد و به عبارتی موظف به خدمت عمومی است و آموزش لایههای مختلف جامعه و آگاهی بخشی پلی است میان جامعه مدنی و جامعه علمی. سادهتر کردن مفاهیم دشوار در عین نمایش پیچیدگیهای محیط زیستی به مردم، امکان توجه بیشتر جامعه به مساله و مشارکت فراتر مردم را فراهم میکند. جی لاند اما در باب دموکراسی و آب میگوید که تا الان از مشارکت مردم در روند تصمیمگیری نتیجه گرفتهایم اما به اعتقاد او، مساله باز به میزان آگاهی عمومی از آثار زیست محیطی بر میگردد. او میگوید در آمریکا، وجود سیستمی مبتنی بر تعدد دولت – دولت محلی، دولت ایالتی و دولت فدرال – باعث میشود که مردم بتوانند خواستشان را از قدرت طلب کنند و باز هم اگر به مشکل خوردند، در نهایت این دادگاهها هستند که تبدیل به پناه مردمی میشوند که زورشان به لایههای مختلف دولت نرسیده است. با این حال، نه قاضی و نه هیات منصفه کارشناس آب و محیط زیست نیستند ولی احضار شاهدان آگاه احتمال تامین خواست گروههای مردمی را بیشتر میکند.
در جوامع غیردموکراتیک، تصمیمگیری از بالا است و به مردم گفته میشود که باید شاکر اجرای پروژههای آبرسانی باشند، و حرفی هم از محیط زیست بهمیان نمیآید. اما آیا وضعیت در جوامع دموکراتیک ایدهآل است؟ آیا در این جوامع اعمال سیاستهای محیط زیستی به خودی خود رفع کننده مشکل است؟ آیا مجریان به مشارکت مردمی معتقدند؟ ساز و کار دموکراتیک میان تصمیمگیران محیط زیستی چگونه است؟ کریستین کلاین در مقاله “سدها و دموکراسی” مینویسد: “در روزگار جدید، تخصص گروهی از مهندسان و دانشمندان مرد، نوعی طبقه اشرافی محیط زیستی بهوجود آورده که فکر میکنند باید قدرت اعمال سیاستهای محیط زیستی را داشته باشند و تصمیمگیری را حق خود میدانند.” به تعبیر او اگر در دهههای پیشین گروهی از فنسالاران مرد خود را لایق تصمیمگیری یکجانبه در مورد حاکمیت بر رودخانهها میخواندهاند، اینک در دوران انقلاب محیط زیستی، یک طبقه جدید مذکر میخواهد حاکم باشد.
میزان توجه به اهمیت آب در کشورهای مختلف فرق میکند و در نتیجه، نسبت مشارکت هم متفاوت خواهد بود. بر اساس آنچه از نزدیک دیدهام، آموزش نقش مهمی در افزایش مشارکت مردمی دارد. وقتی برای بررسی سیستمهای آبیاری قطرهای به کیبوتص هاتزریم در بیابان نِگِو در اسرائیل رفته بودم، با یاردنا باراک، یک کتابدار ایرانیالاصل مدرسه ابتدایی آشنا شدم که برایم تعریف کرد که به کودکان دبستانی اهمیت آب و ارزش آن را در منطقهای خشک یاد میدهند. ابراهیم تنه، معاون سابق نهاد آب اسرائیل در امور آبشیرینکنها برایم گفت که آموزش کودکان در ارتباط با مصرف آب آنها را تبدیل به ناظران و ضابطان خانگی کرده تا کسی آب با ارزش را هدر ندهد. ساختار مدیریت آب در اسرائیل پیش از شکلگیری این کشور آغاز بهکار کرده بود و توجه عمده مدیران، تامین آب لازم برای بقا و البته افزایش جمعیت فراتر از پیشبینی بریتانیاییهای حاکم بعد از جنگ جهانی اول بود. حفاظت از محیط زیست و مدیریت بهینه حوضهها بعدها تبدیل به دغدغه گروهی از مردم شد.
در همان اسرائیل که بسیاری از مردم و مدیرانش به ساختار مدیریت آبیاش افتخار میکنند، فعالان محیط زیست آزادانه به آثار منفی برخی از پروژهها میتازند و از سوی رسانهها بایکوت نمیشوند. نمونهاش گوندی شاخال فعال منطقه بحرالمیت است که سرسختانه با آثار منفی انتقال آب رود اردن و دریاچه جلیل و بیتوجهی به حقآبه دریای مرده مبارزه میکند. نرسیدن سهم بحرالمیت منتهی به پایینتر آمدن سطح آب و پدیدار شدن هزاران فروچاله شده که جان و مال ساکنان اطراف شورترین دریاچه دنیا را به خطر انداخته است. مدافعان انتقال آب از شمال به مرکز اسرائیل ادعا میکنند که بدون این کار، توسعه و استقرار کشور جدید التاسیس غیر ممکن بوده است. اما نتیجه آموزش کودکان در مورد آب به ایجاد نسلی منتهی شده که ضمن جدی گرفتن توسعه و دموکراسی، به راحتی از کنار مساله محیط زیست نمیگذرد. اینها در رسانهها با بسیاری از مطالب انتقادی محیط زیستی سانسور نشده مواجه میشوند. نگاهی به روزنامههای اسرائیل نشان میدهد که با وجود توجیهات فنسالاران در مورد پروژههای آبی، منتقدان به راحتی امکان نظارت دارند. زفریر رینات، خبرنگار محیط زیستی هاآرتز، روزنامه منتقد دولت نتانیاهو ضمن تاکید بر پیشرو بودن کشورش در مدیریت منابع آب بدون تعارف به روشهای ناپایدار میتازد و حتی بحث نگاه تبعیضآمیز به اقوام غیر یهودی و یا دستکاری در طبیعت کرانه غربی رود اردن و آثارش روی فلسطینیها را در حوزه محیط زیست پیش میکشد. اسرائیل نمونه کشوری است که دانش عمومی از آب بالا است، و رای دهنده قدرتش را در پاسخگو کردن مسوولان میشناسد.
در جهانی که شبکههای اجتماعی امکان گسترش آگاهی مردم کشورهای مختلف را بیشتر کرده، آشنایی با روشهای دموکراتیک مدیریت آب هم فراگیر خواهد شد. به همین واسطه، برخی از استادان و معلمان برجسته حوزه آب، آگاهی بخشی و آموزش را از کلاسهای درس به اینترنت بردهاند. چند سال پیش، لارنس ساسکیند استاد محیط زیست و برنامهریزی شهری موسسه فنآوری ماساچوست MIT در مقالهای که دسترسیاش برای عموم آزاد و مجانی بود درباره آب و دموکراسی و نقش جامعه مدنی تاکید کرد که “دیگر نقش یکطرفه دولتها در تصمیم گیری در مورد آب قابل قبول نیست.” او میگوید که نباید همه مسوولیتها به مشاوران فنی و به عبارتی به فنسالاران داده شود و رهبران باید مصرف کنندگان و ذینفعان را در مدیریت آب درگیر کنند. ساسکیند تاکید میکند که تا قبل از اینکه وضع به نقطهای خطرناک و درگیری برسد، رهبران انتخابی باید مشارکت مصرف کنندگان را در سیاستگذاری مدیریتی آب جلب کنند. او معتقد است که ذینفعان هم باید مسوولیتی مشترک بپذیرند و با ابداع روشهای مناسب، منافع متضاد گروههای مختلف را با توجه به محدودیتهای قانونی و مالی در نظر بگیرند. به عبارت دیگر، دموکراسی بدون مسوولیتی مشترک و ورود به میدان بیمعنی است.
واقعیت فلات ایران با توجه به کاهش نسبی منابع آب تجدیدپذیر از یک طرف و افزایش جمعیت و بیشتر شدن مصرف آب و غذا به زودی کار را به نقطهای خواهد رساند که کل ساختار مدیریتی آب باید تغییر کند. تداوم روند فعلی هم از منظر تامین غذا و ایجاد ثبات امکانپذیر نیست. سوال بزرگ اینجا است که مشارکت مردمی و تقسیم مسوولیت مدیریت منابع آب در ایران چه زمانی و تحت چه شرایطی اتفاق خواهد افتاد؟ چه زمانی شاهد پایان یافتن تصمیمگیری از بالا و توجه به نظر گروههای آگاه مردمی خواهیم بود؟ آیا ممکن است تخریب برخی از سدهای مخرب محیط زیست، فعالیتی دموکراتیک شناخته شود؟